طبیعتاً هویت واقعی هر ملتی را بایستی منسوبیت قومی و تاریخ حقیقی آن ملت شکل دهد. اگر به غیر از آن باشد، افراد هر ملت، تلاشی که در راه اعتلای ملت خود می نمایند در واقع در راه ملتی دیگر کرده اند. چه بسیار افراد وطن دوست و ملی گرایی که در راستای اعتلای ملت خود فداکاری ها کرده اند، اما در واقع به جهت جعل تاریخ و القاء هویتی جعلی، در واقع به بیراهه ای نامربوط سوق داده شده اند. لذا اطلاع دقیق در مورد هویت و تاریخ واقعی خود برای هر شخصی که سعی در انجام چنین فداکاریها در راستای پیشرفت ملت خود دارد، امری ضروری و واجب می باشد.
البته تاریخسازان و هویت سازان انگلیسی- یهودی در
تاریخ بافی برای هخامنشیان یک علت اصلی را مد نظر داشتند. علت اصلی قطع و از بین بردن
پیوستگی موجود در قسمت بزرگی از آسیا و قسمتهایی از اروپا و آفریقا بود که در بیش از
هزار سال اخیر، اروپا را تهدید و هر از چندگاهی در معرض اشغال قرار می داد. لذا برای
از بین بردن آن پیوستگی حلقه ای کارآمد را که شامل اراضی ایران فعلی بود انتخاب و برای
آن شروع به تاریخسازی نمودند. برای از بین بردن پیوستگی لازم بود ملتی غالب (امپراطوران
بزرگ ترک در طول هزار سال) و دین غالب (اسلام) مورد هدف قرار گیرد. لذا بر روی تاجیکان
به اصطلاح فارس در جهت اهداف بزرگ خود تاریخسازی نمودند. لازم بود تا در حلقه کارآمد
همان پیوستگی سنتی، ملتی دیگر با تاریخی پرشکوه و دینی باستانی (البته خیالی) به غیر
از اسلام سر برآورد و نیروی عظیم منطقه را که در قالب امپراطوری، اروپا را هر از چندگاهی
تهدید می کرد دو تکه کرده از بین ببرد. لذا هخامنشیان را انتخاب نمودند و با ربط دادن
آن به قوم تاجیک (به اصطلاح فارس که در ایران امروزی در چندین صد سال اخیر از طرف امپراطوران
ترک رواج داده شد) تاریخسازی کردند. کاخها، مقبره ها، کتیبه ها و بناهای تاریخی بسیاری
ساخته، جعل نموده و به هخامنشی ربط دادند. در برخی موارد بناهای تاریخی یونانی را هم
جعل نموده و به عنوان آثار هخامنشیان قلمداد کردند. برای تخت جمشید نیمه تمام که هیچ
وقت ساختمان آن تمام نشده داستانهایی پرشکوه سروده و بجای تاریخ بر مردم منطقه وصله
نمودند. با جعل و بزرگنمایی، هخامنشیان را منتسب به قومی امروزی (تاجیک) نمودند که
قطعاً ربطی به آن نداشت. اولین تاریخ را برای سرزمین به اصطلاح ایران غربیها نوشتند
و طبیعتاً هدف آنها نه کمک به ایران بلکه پیاده کردن نقشه بزرگ خود در از میان برداشتن
پیوستگی سنتی موجود در آسیا بود. منابع تاریخی منطقه با اینکه از هخامنشی و کوروش و
غیره خبری نداشت، به یک باره از طرف تاریخسازان و هویت سازان انگلیسی- یهودی و بعداً
از طرف روشنفکر نمایان مقلد آنها در ایران امروزی مد روز گردید.
در مقابل دین اسلام هم دین زرتشتی را به عنوان دین
اصلی و پرشکوه قبل از اسلام این مرز و بوم جا زدند. بسیاری از آثار نوشته شده برای
آن را که مربوط می شود به قرن هفدهم و هیجدهم میلادی در هندوستان، بر بیچاره ایران
چندین هزار سال پیش منتسب نمودند. در حالیکه با کوچکترین تحقیق همان آثار از طرف هر
محقق مُدرک افتضاح آنان آشکار می گردد. همچنین برای اهورامزدایی که اصلیت آشوری داشته
و ربطی به هخامنشی ندارد، جعل نمودند تا سمبلی برای آن تراشیده باشند.
البته باید خاطر نشان کرد همانطور که یونانیان خارجی
بودند و با رفتن آنها از این منطقه زبانشان هم از اینجا رخت بربست، هخامنشیان هم با
رفتن خود، زبانشان از این منطقه رخت بربست. لذا ربط دادن هر فردی به آنها در ایران
امروزی امری کاملاً خطاست و هخامنشیها مثل یونانیها ربطی به مردم منطقه نداشتند تا
منبع هویت واقعی مردم باشند.
ساسانیان هم پهلوی بودند که زبانشان بیشتر تا قرن
هشتم و نهم هجری و در برخی نقاط دور افتاده تا اواخر باقی مانده بود. متون برجای مانده
از آنها نشانگر فرق فاحش بین تاجیکی (به اصطلاح فارسی) با پهلوی دارد. چنانکه شعرایی
چون سعدی و حافظ بر هر دو زبان تاجیکی و پهلوی نوشته و ملمعاتی در دو زبان مذکور دارند.
در واقع این شعرای مشهور مثل سنت دیگر شعرای قرون وسطی (که هم به زبان بومی خود و هم
به زبان تاجیکی که زبان دربار ترک بود شعر می سرودند) هم به زبان بومی شیراز یعنی پهلوی
شعر سروده و هم به زبان مورد حمایت دربار ترک یعنی به تاجیکی (به اصطلاح فارسی امروزی).
زبان پهلوی براساس شواهد تاریخی بعد از حافظ هم در شیراز و فارس رایج بوده است. تصور
کنید اگر وفات حافظ را در نظر بگیریم، تقریباً ششصد سال پیش مردم منطقه فارس، تاجیکی
(به اصطلاح فارسی) را مثل سعدی و حافظ فقط در مکتب و مدرسه یاد می گرفتند. همه ما اشعار
این شعرا را به تاجیکی به خوبی متوجه می شویم و همان اشعارشان هم آنها را مشهور نموده
است. اما اشعاری که به زبان پهلوی سروده اند برای هر به اصطلاح فارس زبان در جهان غیر
قابل فهم می باشد. حتی برای شیرازیان که پانصد- ششصد سال قبل بر آن تکلم می کردند.
طبیعتاً زبان پهلوی، زبانی متفاوت و جداگانه از تاجیکی به اصطلاح فارسی بوده و امری
طبیعیست که متکلمان تاجیکی به اصطلاح فارسی آن را متوجه نشوند. اما برخلاف آثار نوشته
شده به زبان پهلوی، آثار نوشته شده به زبان تاجیکی (که موطن آن افغانستان و تاجیکستان
هست) در طول هزار سال گذشته قابل فهم می باشد. این مسئله در ملل و اقوام ساکن کشور
هم صادق هست. چنانکه ترکان آذربایجان براحتی کتاب دده قورقود را که حدود 1000 سال پیش
نوشته شده می خوانند و متوجه می شوند. حتی متون ترکی برجای مانده در الفبای اورخون
از 2500 سال پیش که در اطراف ایسیک گول پیدا شده و یا سنگ نوشته های اورخون- ینی سی
که در مغولستان پیدا شده و هم عصر با ساسانیان نوشته شده بر هر ترک آذربایجانی قابل
فهم می باشد. لذا ادعای برخی محققان مغرض و عوامفریب مبنی بر اینکه پهلوی ادامه زبان
به اصطلاح فارسی (تاجیکی) می باشد، تماماً کذب محض می باشد. بلکه واقعیت آن است که
پارس هخامنشی (که گفته شد شاخه ای از زبان های اسلاوی بوده)، زبان پهلوی و تاجیکی
(به اصطلاح فارسی امروزی) هر کدام زبانهای جداگانه ای بوده اند و هیچ ارتباطی به همدیگر
ندارند. بنا بر شواهد تاریخی بعد از سقوط هخامنشی زبان آنها هم کلاً رخت بر بست. علت
آن هم این بود که آنها از طرف قوم یهود جهت نابودی تمدن مشرق زمین به منطقه آورده شده
بودند (حتی کلاً دربار در اختیار یهود بود) و بعد از سقوط هم متفرق شده و رفتند. پهلوی
هم که یکی از زبانهای رایج در قسمتی از کشور از جمله شیراز، اصفهان، یزد و برخی مناطق
مرکزی بوده. زبان تاجیکی هم که بعد از تاریخسازهای انگلیس در جهت اهداف استعماری خود
در اواخر دوره قاجاریه و اوایل پهلوی فارسی نامیده شد. کلاً در هیچ منبعی نام زبانی
که امروزه در ایران رایج هست فارسی نامیده نشده، بلکه تاجیکی ذکر شده. فقط بعد از فرآیند
تاریخسازی از اواخر قاجاریه بویژه دوره پهلوی در منایع قرون وسطی دستکاری کرده و همگی
را فارسی نوشته و منتشر نمودند. لذا فارسی (پارسی) نام زبان تاجیکی رایج در ایران نبوده
و نمی تواند به عنوان عامل و حامل هویت در کشور بکار رود.
مسئله جایگزین شدن تاجیکی به جای پهلوی در کشور
هم محصول فرآیندیست که در طول هزار سال حاکمیت پادشاهان ترک در منطقه انجام پذیرفته
است. تمامی محققان اتفاق نظر دارند که موطن اصلی زبان تاجیکی قسمت تاجیک نشین افغانستان
و تاجیکستان بوده است. این زبان در دوره سامانی سازماندهی شد و در طول هزار سال حاکمیت
ترکان در قسمتی از آسیا به عنوان زبان رسمی مورد حمایت و استفاده قرار گرفت. در طول
این هزار سال تمامی زبانهای موجود چون پهلوی، ترکی، کردی، گیلکی، بلوچی و غیره در قلمرو
سلسله های ترک از جمله غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، تیموری، صفوی و غیره در اطراف زبان
تاجیکی که زبان رسمی دربار بود همگرایی نمودند. زبانهای ضعیف هم در نتیجه این همگرایی
و آسیمیلاسیون بشدت به زبان تاجیکی نزدیک شدند. در نتیجه کلمات زیادی از زبان تاجیکی
به پهلوی، ترکی، کردی، گیلکی، لری، بلوچی و غیره و بلعکس رد و بدل شد. در این میان
زبان تاجیکی جایگزین زبان پهلوی و لهجه های آن که داشت از بین می رفت، شد. برخی زبانها
چون کردی، لری و غیره هم با به عاریت گرفتن کلمات و برخی قواعد دستوری تا حدودی به
تاجیکی نزدیک شدند. اما همه آنها زبانهای جداگانه می باشند. طبیعتاً هزار سال مدت زمان
کافی برای این فرآیند یعنی جایگزین شدن تاجیکی بجای پهلوی و همگرایی برخی زبانهای دیگر
اطراف تاجیکی بود. ضمناً اگر به غیر از تاجیکی هر زبان دیگر و از جمله زبان ترکی که
زبان خود پادشاهان ترک هم بوده از طرف همان سلسله های ترک، زبان رسمی می شد حال شاهد
منظره ای دیگر در ایران امروزی بودیم. یعنی فارس، اصفهان، یزد، کرمان، و دیگر مناطق
کشور ترک زبان بودند. زبان تاجیکی که یک زبان ضعیف نسبت به برخی زبانهای منطقه از جمله
ترکی بود، بشدت از طرف شاهان ترک مورد حمایت قرار می گرفت. تمامی شعرا و ادیبان حتی
مجبور می شدند به تاجیکی (به اصطلاح فارسی) بنویسند. چنانکه نظامی گنجوی (تولد 535
هجری) در آثار خود اشاره می کند که می خواست آثارش را به زبان خود یعنی ترکی بنویسد
که از شاه دستور می رسد که ترکی سزاوار آنها نیست. نظامی به خوبی اشاره می کند که بهترین
آثارش را می توانست به ترکی بیافریند. اما چون وی را مجبور به نوشتن به تاجیکی کردند:
“لاجرم دوغبای خوش نخورند”. در طول هزار سال از هر منطقه ای مردم مجبور بودند جهت کسب
سمت دولتی و یا راه یافتن به دربار، زبان تاجیکی را یاد بگیرند. در نتیجه این فرآیند،
زبان تاجیکی در مناطقی چون فارس، اصفهان، یزد، کرمان و غیره جایگزین زبان پهلوی شد.
زبانی که بدینگونه از طریق پادشاهان ترک در کشور رایج شده، آیا می تواند منبع هویت
حتی برای متکلمان فعلی آن باشد؟ طبیعتاً نه. در چنین صورتی آیا محکوم کردن دیگر ملل
و اقوام ساکن در کشور چون ترکها، کردها، لرها، بلوچها، گلیکها، عربها و غیره به ترک
هویت حقیقی خود و کسب هویتی بیگانه و وارداتی درست است؟ طبیعتاً نه.
مسئله دیگر که در مقوله هویت حائز اهمیت می باشد
نام ایران هست که یک نام اساطیری می باشد که شامل مناطق تاجیک نشین افغانستان و تاجیکستان
بوده است. فردوسی هم در شاهنامه نام شهرهای آن را برمی شمارد که همگی بر افغانستان
فعلی و تا حدودی تاجیکستان منطبق می باشد. کشوری که الآن ایران می نامیم بصورت رسمی
بعد از مراجعه رضاخان به مجامع جهانی ایران نامیده شد. در تاریخ فقط یک بار نام ایران
از طرف ایلخانیان (دارای منشاء ترکی- مغولی) به عنوان استفاده ابرازی بکار برده شده
است. بطوریکه ایلخانیان با امپراطوری قیزیل اوردا اختلاف داشت و به زعم خودشان سعی
می کردند تا با استفاده از اسطوره ایران و توران ایدئولوژی محکمی برای رقابت ایجاد
نمایند. در بقیه دوره های تاریخی این سرزمین در داخل متصرفات سلسله های ترک بنام سلسله
مربوطه نامیده می شد. چنانکه مثلاً در دوره قاجاریه، ممالک محروصه قاجار نامیده می
شد. لذا نام ایران نام اساطیری موطن تاجیکان افغانستان و تاجیکستان بوده و برای ساکنان
به اصطلاح ایران امروزی حالت تصنعی دارد و نمی تواند هویت حقیقی ساکنان این سرزمین
را انعکاس دهد.
واژه های دیگری چون آریا و نژاد آریایی هم چنان
واژه های موهومی هستند که ارزش بحث کردن هم ندارند. زیرا بر هیچ محققی پوشیده نیست
که جعل این اصطلاحات چطور در جهت اهداف استعماری غرب از طرف انگلیس و کشورهای غربی
جعل و به خورد مردم داده شد. در اوایل قرن نوزدهم دولت انگلیس از هر طریقی می خواست
ایدئولوژی محکمی برای حفظ سلطه خود بر هندوستان ایجاد نماید. لذا در هندوستان نظریه
مجعول هندواروپایی را شکل دادند. منظورشان ایجاد پیوستگی خیالی بین هندوستان و انگلستان
بود تا به زعم خود بتوانند برای همیشه هندوستان را تحت سلطه خود نگه دارند. اما بعد
از سفر جون ملکم به دربار قاجاریه جهت تحکیم نفوذ خود بر این کشور و ایجاد حایل بین
هندوستان با جهان خارج، مکان نظریه جعلی هندواروپایی از هندوستان به اراضی دولت قاجاریه
به یک باره نقل مکان کرد. اینبار روی ممالک محروصه قاجار متمرکز شدند و با جعلی که
شرق شناسان غربی در کتیبه های هخامنشی مربوط به اسلاوها انجام داده بودند، چیزی شبیه
آریکا یافتند. این واژه با اینکه به معنای شریر بود، به معنای نژاد قلمداد نمودند.
بدینصورت برای فریب مردم در جهت تحقق بستری برای از میان برداشتن پیوستگی سنتی موجود
در قسمت بزرگی از آسیا شرایط فراهم آمد. در حالیکه واژه آریا هیچ وقت موجود نبود و
نژاد موهوم آریایی هم وجود خارجی ندارد و با اهداف استعماری انگلیس جعل و مورد استفاده
قرار گرفته است. لذا آریای جعلی و استعماری هم نمی تواند بار هویتی برای مردم منطقه
داشته باشد.