مئهران باهارلی
آئینهای کتابسوزی در تاریخ
کتابسوزی
نابود کردن کتاب و دیگر مکتوبات به وسیله آتش (در فرم جدید آن خمیر و یا
رنده کردن کتب، مکتوبات، اسناد صوتی، نوارهای ویدئوئی، سیدیها،
دیویدیها، چپیسها، دیسک و دیسکتها، حافظهها و ...) است. این عمل که
معمولا به طور علنی و در حین مراسم و یا آئینهای خاص و در موارد نادری
مانند نمونه اتحاد شوروی و دیگر نظامهای کمونیستی به طور پنهانی انجام
میشود، عموما دارای انگیزههای سیاسی، دینی، اخلاقی، ایدئولوژیک،
دیگرهراسی، نوهراسی و محافظهکاری افراطی است. از برجستهترین نمونههای
کتابسوزی در تاریخ، سنت سوزانیدن مکتوبات دین موسوی و کتابهای یهودیت است
که نخستین نمونههای آن مربوط به شاهان سلسله سلوکیان (شاه یهواکیم و سپس
آنتیوخوس پنجم در سال ١٦٨ قبل از میلاد در اورشلیم) میباشد. در اروپای
قرون وسطی نخستین بار پاپ جرج (گرگور) نهم امر به آتش زدن کتابهای یهودیان
در پاریس داد که منجر به سوزاندن بیش از ١٢٠٠٠ هزار نسخه تلمود شد. این سنت
بعدها به وسیله پاپهای بعدی (اینوسنت چهارم، کلمنت چهارم، ژان بیست و دوم،
پل چهارم، پیوس پنجم، کلمنت هشتم، ...) ادامه داده شد. زیرا کلیسا و
دولتهای مسیحی کتب موسوی و بویژه تلمود را کتبی مضر و توهینآمیز به
تعلیمات مسیح میدانستند. در تاریخ جدید اروپا، کتابسوزان شب ۱۱ مه ۱۹٣٣
توسط نازیهای آلمان نیز کتب موسوی-یهودی را هدف قرار داده بود. در این شب
نازیها به کتابخانهها و کتابفروشیهای سراسر آلمان حمله کردند و بیش از
۲۵هزار جلد کتاب را که به نظرشان در تضاد با ایدئولوژی حزب نازی بود، از
جمله آثار نویسندگان و دانشمندان یهودی چون اینشتین و فروید را جمعآورده و
یکجا طی مراسمی رسمی سوزاندند. این کمپین کتابسوزی یک اقدام دولتی و وزیر
تبلیغات آلمان نازی برگزار کننده آن بود. کورههای کتابسوزی در کشور
آفریقای جنوبی نمونه دیگری مربوط به کتابسوزانی در دوران معاصر است. از سال
۱۹۵۵ تا ۱۹۷۱ میلادی، هزاران جلد کتاب و سایر مکتوبات در موضوعات مختلفی
مانند سیاست، ادبیات کلاسیک و مسائل قومی از کتابخانههای عمومی و خصوصی
آفریقای جنوبی توسط دولت این کشور جمعآوری و در کورههای کتابسوزی سوزانده
شدند. از آخرین نمونههای کتابسوزی در دهههای اخیر، سوزانیدن کتابها در
افغانستان توسط نیروهای پشتون طالبان و دیگر کتابسوزیها توسط اسلامیستها؛
تخریب و آتش زدن کتابخانه ملی سارایوو در بوسنی بدست نیروهای صرب و
سوزانیدن قران توسط افراطیون مسیحی در آمریکا را میتوان نام برد.
قومیتگرائی افراطی فارسی – پانایرانیسم و مراسم کتابسوزی: جشن کتابسوزان کسروی و پاکدینان
دو
نمونه برجسته کتابسوزی ثبت شده در تاریخ معاصر ایران، جش کتابسوزان
پاکدینان و کتابسوزی ٢٦ آذر ١٣٢٥ در آزربایجان، محصول قومیتگرائی افراطی
فارسی و ایرانزمینپرستی، و مانند نمونه کتابسوزی نازیها در آلمان در
ارتباط با ایدئولوژیهای نژادپرستانه پانایرانیسم و آریائیگری هستند.
نخستین
کتابسوزی در تاریخ جدید ایران با نام احمد کسروی پیوند خورده است. وی یک
پانایرانیست ترکستیز و هواخواه ناسیونالیسم افراطی فارسی بود. کسروی و
برخی از پیروان پاکدین وی هر سال در شب اول ماه دی در انجمنهای باهماد
آزادگان و خانههای شخصی خود در تهران و چند شهر دیگر دور هم جمع میشدند
و کتابهای ناپاک و زیانمند که به نظرشان باعث عقبافتادگی ایران از
کشورهای پیشرفته آن زمان بود (آثار مولوی، حافظ، سعدی، خیام، سنایی،
عطار، غزالی، رازی، ابوالخیر، سهروردی، ...)، کتب دعا و دیگر کتابهائی که
به گمان آنها به خرافات دامن میزد (مفاتیح الجنان، جامع الدعوات،
...) و حتی ادبیات مدرن از قبیل کتب شعر و رمان و غیره را طی مراسمی در
بخاری و آتش میانداختند و این مراسم سوزانیدن کتابها را جشن
کتابسوزان مینامیدند. کسروی خود در این باره میگوید (دستچینی از
نوشتههای مختلف وی در این باره): "چون دیدیم سرچشمه گمراهیها و
نادانیها کتاب است، این است که داستان کتابسوزان پیش آمده است.
جشن کتابسوزان در یکم دی ماه است. یک دسته سوزانیدن مفاتیح
الجنان و جامع الدعوات و مانند اینها را دستاویز گرفته و هوچیگری راه
انداختند... قرآن هر زمان که دستاویز بدآموزان و گمراهکنندگان
گردید، باید از هر راهی قرآن را از دست آنان گرفت، گرچه به نابود
گردانیدن آن باشد... چندی پیش نیز زیر عنوان چه کتابهایی را بسوزانیم
گفتاری در پرچم نوشتیم... روز نخست دی ماه برای کتاب سوزانیست. در آن روز
باید کتابهای ناپاک و زیانمند را به بخاری انداخته سوزانید... من آشکارا
میگویم بسیاری از کتابهائی که نزد دیگران ارجمند است ما به آتش میندازیم!
اینک کتابها روی میز چیده شده، در میان آنها گلستان سعدی و بوستان سعدی،
دیوان حافظ و مفاتیح الجنان و مانند اینهاست و همه آنها درخور آتش است...
ما یکم دیماه یا روز یکم زمستان را عید گرفته در آن روز در همه جا کتابهایی
را میسوزانیم... این جشن از چند سال باز در تهران در خانه دارنده پرچم
گرفته میشد. لیکن امسال در شهرهای دیگری، از مراغه و تبریز و اهواز و لار و
کاشمر نیز گرفته شد... در اهواز باشکوهتر از همه جا بود و چنانکه فهرست
فرستادهاند ۱۸۸ کتاب زیانمند را سوزانیده و یا به کارون انداختهاند. یک
چیز بهتر آنکه چند تنی از جوانان شعرهای خود و یا رمانی که نوشته بودند
آورده نابود گردانیدهاند. در تهران گذشته از خانه دارنده پرچم، خانواده
پسیان در شمیران جشن برپا کردند و دختران درسخوانده و بافهم آن خاندان هر
چه کتابهای رمان اندوخته بودند با یک دیوان حافظ به آتش کشیدند. در خانه
دارنده پرچم نیز با بودن بیست تن یا بیشتر گفتاری رانده شده، یک رشته
کتابهایی به بخاری انداخته شد". قابل ذکر است گرچه کسروی برخوردار از
حمایتهای آشکار و پنهانی دولت پهلوی و همچنین یکی از آموزگاران رضاشاه در
مسائل تاریخی، ایرانگرائی و ناسیونالیسم فارسی و از مداومین دربار پهلوی
بود، با اینهمه جشن کتابسوزان کسروی و یاران وی، ظاهرا عملی دولتی نبوده
است.
کتابسوزی ٢٦ آذر سال ١٣٢٥ در آزربایجان (دسامبر ١٩٤٦)
سوزانیدن
کتابهای ترکی در آزربایجان به تاریخ ٢٦ آذر سال ١٣٢٥ و بعد از آن، دومین
نمونه کتابسوزی در تاریخ معاصر ایران است. در اواخر ماه آذر سال ۱۳۲۵ چند
روز پس از فروپاشی حکومت ملی آزربایجان به ریاست دولتشخص ترک پیشهوری،
آزربایجان توسط ارتش شاهنشاهی ایران اشغال گردید (رژیم پهلوی محصول کودتائی
غیرقانونی به هدایت یک دولت استعمارگر خارجی – انگلستان- و از این منظر
غیر مشروع بود. دولت پهلوی به لحاظ تیپولوژی ملی، دولتی ضد ترک و
فارسمحور، دارای دیدگاهی نژادپرستانه بر علیه هویت ملی ترکی و موضع خصمانه
و استعمارگرایانه نسبت به خلق ترک و آزربایجان بود. در طرف دیگر، حکومت
ملی آزربایجان، برآمده یک انتخابات مردمی و تائید مجلس موسسان بود. ورود
ارتش شاهنشاهی به آزربایجان بر خلاف قراردهای منعقده بین دولت ایران و
حکومت ملی آزربایجان بود. به دلائل فوق ارتش شاهنشاهی ایران در آزربایجان
تمام خصوصیات یک ارتش اشغالگر را دارا بود و در این مقاله نیز با این صفت
توصیف میشود). با ورود ارتش به آزربایجان، توسط مامورین دولت ایران،
افسران ارتش و دستجات شاهپرست کتب ترکی مدارس در طی مراسمهائی در چند نقطه
شهر تبریز و برخی دیگر از شهرهای آزربایجان (خوی، مرند، اهر، ...)، صرفا
بدین سبب که به زبان ترکی نوشته شده بودند به آتش کشیده شد. این
کتابسوزانی پس از ٢٦ آذر به مدت چندین هفته ادامه یافت و شامل کتب غیر
درسی، دیگر آثار مکتوب ترکی و هر آنچه نشانی از زبان و فرهنگ و تاریخ ترکی
داشت (عکسها، پرچهما، تابلوها، نشانها، لوحها، ...) نیز شد. در طول کمپین
کتابسوزی صدها هزار کتاب، نشریه، اعلامیه، رساله، سند، اسکناس، قبض و
سایر مکتوبات، حتی کتب خطی و متون دینی طبع شده به زبان ترکی (بنا به برخی
روایات قرانهای ترکی) و نیز کتابهائی که به گفته مقامات کمونیستی بودند را
از دفاتر ادارات، کتابخانهها، دانشگاهها، مدارس، خانهها و حتی کیف
دانشاموزان جمعاوری نموده و سوزاندند (علی رغم ادعای مقامات بر کمونیستی
بودن کتابهای سوزانیده شده، حکومت ملی آزربایجان، با مصلحتگرائی و به منظور
برنیانگیختن احساسات مذهبی، اصولا از انتشار متون صریحا کمونیستی اجتناب
میکرد).
این
مورد مهم است زیرا در بطن سیاستهای رسمی و دولتی نژادپرستانه و استعماری
ترکستیزی و ترکزدائی، امحاء خلق ترک ساکن در ایران و فارسسازی وی توسط
رژیم پهلوی و ارتش شاهنشاهی انجام گرفته است. همچنین کتابسوزی ٢٦ آذر را
میباید به عنوان یک نسلکشی فرهنگی در بستر جنایات وقوع یافته در حین و پس
از اشغال آزربایجان توسط ارتش شاهنشاهی رژیم پهلوی و در ادامه کشتار جمعی
انتقامجویانه ۲۱ آذر بررسی نمود. برخی از صاحبنظران این قتل عام را که در
حین آن هزاران تن ترک و آزربایجانی به قتل رسیدند، یک نسلکشی سیستماتیک
میدانند که طی آن دولت ایران، ارتش، دستهجات مسلح شاهپرست و اشرار و
اوباش پانایرانیست مرتکب چندین جنایت علیه بشریت (جنایت بر علیه مردم
غیرنظامی، سیاست امحاء، مجبور کردن به مهاجرت و آوارگی، شکنجه، تجاوز به
عنف، ...) و جنایات جنگی متعدد (هجوم هدفمند به غیرنظامیان، تاراج و یغما و
غارت، تخریب و ویران نمودن خانه و محل کسب، اعدامهای بدون محاکمه عادلانه،
...) شدهاند.
خطوط کلی کمپین کتابسوزی ٢٦ آذر
به
دلیل بایکوت فارسی و غفلت ترکی (نگاه کنید به ادامه این مقاله)، همچنین به
سبب ممنوعیت دستیابی آزادانه محققین به اسناد رسمی و دولتی انبوهی که در
این باره وجود دارد اما به صورت محرمانه کلاسه شده است، بخش عمدهای از
اطلاعات موجود در باره سوزانیدن کتابهای ترکی توسط نیروهای دولتی ایران در
سال ١٩٤٦، مربوط به روزنامههای منتشر شده در آن دوران (خبرنگاران در
بسیاری از موارد کتابسوزی حضور داشتند) و خاطرات تدوین نشده برخی از
شاهدان عینی آن حوادث است. بدین سبب روشن نمودن دقیق ابعاد حادثه، طراحان و
عاملان آن، تعداد و نوع کتابها و مکتوبات ترکی منهدم شده، شهرهائی که
کتابسوزی در آنها انجام گرفته و موارد دیگر سوزانیدن کتابهای ترکی که پیش
از آن و در سالهای آتی در دوره پهلوی به وقوع پیوسته، فعلا به سادگی
امکانپذیر نیست. با این همه از بررسی اطلاعات فعلا موجود استنباط میشود
که:
- فرمان این کتابسوزی، از جانب دولت ایران و سران ارتش صادر و کل جریان با آگاهی، هدایت و تحت نظارت افسران ارتش صورت گرفته است.
-عاملان
اجرائی این کتابسوزی افسران ارتش شاهنشاهی و ماموران دولت ایران بودند که
از ٥ روز قبل در ٢١ آذر ماه به دستور و چراغ سبز تهران هزاران تن ترک را
قتل عام کرده و در شهرهای آزربایجان سیل خون به راه انداخته بودند.
-سوزانیدن مکتوبات ترکی در حین و پس از اشغال آزربایجان، علاوه بر تبریز در چندین شهر دیگر آزربایجان نیز رخ داده است.
-عدهای
از مردم و مدیران مدارس، به سبب خوف از کشته شدن و وحشت از انتقامجوئی
ارتش اشغالگر و دستجات لجام گسیخته شاهپرست، در کتابسوزیها شرکت کردهاند.
- کودکان با فریب، تطمیع و تهدید از سوی برخی مدیران مدارس به مراسم کتاب سوزان برده میشدند.
-مردم، معلمین و کودکان ترک مقاومتهائی در مقابل این کتابسوزی از خود نشان دادهاند.
-سوزانیدن
کتب ترکی توسط مقامات دولتی، ارتشیان و پانایرانیستها پس از این حوادث
نیز به طور پیوسته و طی دورههای زمانی منظم، به هر دو صورت علنی و پنهانی
ادامه یافته است.
-دولت
و مطبوعات تهران اشتراک مردم و کودکان در مراسم کتابسوزان را که ناشی از
ترس و جبر و تطمیع و فریب بود، بر خلاف واقع و به صورت حرکتهائی خودجوش و
داوطلبانه عرضه کردهاند.
-بخش
بزرگی از جامعه فارس، شامل نظامیان، مامورین دولت، روحانیون شیعی،
روشنفکران، اهل قلم، خبرنگاران، پایتختنشینان، گروههای چپ و تودههای
مردم، از فاجعه کتابسوزی در آزربایجان و سوزانیدن کتابهای ترکی با خشنودی
استقبال کردهاند.
" نمونههائی از مراسم کتابسوزی در شهرهای آزربایجان "
در
شهر تبریز، کتابسوزی در چندین نقطه از جمله میدان ساعت (شهرداری) تبریز،
دانشسرای این شهر، در بسیاری از مدارس و در کنار چوبههای دار به هنگام
اعدام افراد انجام شد. بنا به شاهدان عینی که برخی از آنها اکنون نیز در
قید حیاتاند کودکان و دانشآموزان دبستانی را مجبور میکردند تا جهت کسب
اجازه برای ادامه تحصیل، با تشکیل صفهای متعدد منتهی به تلهای آتش، کتابهای
درسی ترکی خود و مخصوصا کتاب درسی "آنادیلی" (زبان مادری) را "زنده باد
شاه" گویان و با دست خود در آتش بیاندازند. همچنین گزارش شده است که بعضی
از مدیران مدارس با دادن شیرینی به کودکان آنها را به انداختن کتب ترکی خود
در آتش تطمیع و ترغیب میکردند. کتابسوزی تبریز مقیاس آنچنان وسیعی داشت
که پس از هر مراسم، ستونهای غلیظ دود ناشی از سوزانیدن کتب و مکتوبات ترکی
برای مدتها از همه جای این شهر بزرگ قابل رویت بود.
گزارش روزنامه اطلاعات از کتابسوزی در دبیرستان فردوسی تبریز:
"تلگراف نماینده مخصوص ما از تبریز: کتابهائی که به زبان ترکی بود سوخته
شد. اطلاعات ساعت ٩-٢٧-٩-٢٥. تابلوها عوض میشوند. بازار با یک چراغانی
مفصل گشایش یافت. دیروز در دبیرستان فردوسی دانشآموزان و مردم تبریز از
سرهنگ زنگنه قهرمان رضائیه سپاسگزاری کردند و احساسات پرشوری ابراز داشتند.
دیروز در مقابل شهرداری کتابهای ترکی را مردم سوزاندند".(روزنامه اطلاعات،
تاریخ ١٣٢٥، ٩، ٢٧)
گزارش روزنامه آتش از کتابسوزی در میدان شهرداری تبریز: "امروز
ساعت ١١ و نیم قبل از ظهر از طرف دانشآموزان و دانشجویان شهر تبریز در
میدان مقابل شهرداری جشنی با حضور عده بسیاری از اهالی شهر و مخبرین
مطبوعات پایتخت و افسران ارتش و مامورین دولت برپا گردیده و قبلا در وسط
میدان آتش بزرگی افروخته بودند و مقدار زیادی کتب کلاسیکی ترکی را که فرقه
ننگین دمکرات چاپ کرده و به زور میخواستند بکودکان تدریس نمایند در میان
کف زدن و هورای حضار و فریادهای "زنده باد اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ما" و
"پاینده باد جناب اشرف قوام السلطنه" و "محو باد دشمنان آزربایجان" و
"نابود باد خائنین ایران"، تمام کتابها را در آتش ریختند و سپس عکسهای سران
خیانتکار و مزدور فرقه ننگین دموکراتهای قلابی را آتش زدند. آنگاه چند نفر
از مخبرین جرائد نطقهائی ایراد و از جمله آقای احمد شارق اشعاری خواندند و
جشن دانشجویان تبریز ساعت یک بعد از ظهر در میان احساسات اهالی پایان
یافت" (روزنامه آتش، تارخ چهارشنبه ٢٧ آذر ١٣٢٥) [احمد شارع، دبیر کل
سازمان پانایرانیستی فدائیان شاه و میهن بود. مئهران باهارلی].
خاطره رضا براهنی از سوزانیدن کتابهای ترکی در میدان ساعت تبریز:
"من روز فاجعه را خوب به یاد دارم. بچهی کوچکی بودم. ما را کتاب به دست
از مدرسه بردند، به گمانم به میدان ساعت. و همانجا کتابهایی را که به زبان
مادری مردم شهر بود آتش زدند. آن موقع ما بچه بودیم نمیفهمیدیم. فقط یادم
هست معلمی به نام امیرخیزی آهسته گریه میکرد. حادثه آن روز هرگز از یادم
نمیرود" (نقل به مضمون از نوشته وی در فیسبوک)
خاطره اسد بهرنگی از مراسم کتابسوزان در مدرسه ٢١ آذر تبریز:
"یک هفته از ٢١ آذر گذشت، رفتیم مدرسه. دیدم نام مدرسه را که ٢١ آذر
مدرسهسی بود دوباره ١٥ بهمن کردهاند. مدیر جدیدی آمده بود. بچهها
میگفتند آقای رفعتی را گرفتهاند. مدیر مدرسه در جلو صف به فارسی گفت:
بچهها پیشهوری فرار کرد، متجاسرین شکست خوردند و غائله تمام شد، پیشهوری
رفت و زبانش را هم با خود برد! اکنون با هم میرویم تا مانده آثارش را
نابود کنیم. به صف شدیم و از کوچه تنگ، که به کوچه میرزا حسین واعظ مشهور
بود، گذشتیم. توی میدان گذر لیلاوا، آتش شعله میکشید. بچههای دیگر مدارس
هم آمده بودند. یک یک کتابها را انداختیم تو آتش. مدیر جدیدمان به هر
بچهای که کتابش را تو شعله میانداخت، یک شیرینی میداد. مدیران مدارس
مواظب بودند که کسی کتابش را پنهان نکند. حتما آن را بیندازد تو آتش، من هم
کتابهایم را انداختم تو آتش. آن روز بعد از مراسم "کتابسوزان" مدرسه را
تعطیل کردند. گفتند بروید خانهتان، فردا بیایید. پدر تو خانه ناراحت بود
میگفت: آخر کتاب چه تقصیری داشت. ... پدر میگفت: روزنامهای زبان ما را
به مسخره گرفته، زبان ترکی را زبان پیشهوری و زبان همسایه نام نهاده، آخر
زبان چه ربطی به پیشهوری داشت، به همسایه داشت، مگر نسل به نسل با این
زبان حرف نزدهایم؟. مادر گفت: اینها خیال کردهاند که تو ایران حتی تو
دنیا فقط یک زبان هست. اگر به فرانسه هم بروند آن جا هم، تابلوها را به
مسخره خواهند گرفت. پدر خندید و گفت: خانم مثل همیشه باز هم گل گفتی، حرف
حساب زدی" (برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او. اسد بهرنگی. نشر
بهرنگی. تبریز ١٣٧٨، صفحه ٦١)
خاطره محمدعلی فرزانه از کتابسوزیها در تبریز:
"بعد از این لشگرکشی هزارها نفر بدست اوباشان و فرصتطلبان بدون محاکمه در
ملاء عام تیرباران شدند. دهها هزار نفر به اتهام همکاری با فرقه دمکرات و
به عنوان متجاسر به نواحی جنوب ایران تبعید گروهی شدند. انبوه کثیری در
دادگاههای فرمایشی به جزای اعدام و مجازاتهای سنگین محکوم شدند... در تبریز
هفتهها چوبههای دار برافراشته بود و هر روز صبح جسد بیجان چندین قربانی
بر سر دار تکان میخوردند و زیر پای این قربانیان کتابهای درسی به زبان
ترکی آزربایجانی را که معارف ملی تدوین و نشر کرده بود، به آتش میکشیدند"
(گذشت زمان. خاطرات استاد محمدعلی فرزانه، ص ٢١٩-٢٢٠)
خاطره دکتر احمد ساعی از کتابسوزی در خوی:
"تحصیلات ابتدائی را در مدرسهای ٣ کلاسه در کوچه شهربانی که اسمش یادم
نیست شروع کردم. کلاس اول دبستان ما با جریان فرقه دمکرات مصادف شد.
کتابهایمان به زبان ترکی بود و معلم دیکته را هم به زبان ترکی میگفت. فکر
میکنم آذرماه ١٣٢٥ بود که یک روز آقای مهدیزاده مدیر مدرسه به ما اعلام
کرد همه کتابهایمان را به مدرسه بیاوریم. تل بزرگی از کتابها جمع شد و همه
را آتش زدند. در دنیای بچگی، هم از آتشبازی خوشحال بودیم و هم فکر
میکردیم که دیگر مشق نخواهیم نوشت!" (مصاحبه با دکتر احمد ساعی، مجله خوی
نگار، دوره سوم، شماره ٦، اسفند ١٣٩١)
خاطره پروفسور محمود آخوندی از کتابسوزی در اهر:
"جشن کتابسوزی. خوب به یاد دارم زمانی که سربازان حکومتی وارد شهرستان
اهر میشدند، دانش آموزان را دعوت کرده بودند تا از آنان استقبال کنند. و
در خواست کرده بودند که هر دانشآموزی کتابهای درسی خود را به همراه بیاورد
و در آن راهپیمائی بسوزاند. این "جشن کتابسوزی" به خاطر آن بود که از آن
کتابها اثری باقی نماند... من آن کتابهای درسی را دوست داشتم و حاضر نبودم
آنها را از دست بدهم. در راهپیمائی شرکت نکردم تا کتابهایم را آتش نزنم.
آن کتابها هنوز هم در قفسههای کتابخانه من به یادگار باقی مانده است. هر
وقت فرصتی مییابم آنها را باز میکنم و با خواندنشان اشکهای حسرت از
دیدگانم جاری میشود (دکتر محمود آخوندی. نیم قرن در دادگستری، داستان یک
زندگی. ص ١٠٦)
کتابسوزی در میانه به نقل از سعید سید صدری:
"در شهر میانه پس از استقرار ارتش در روز ٢١ آذر ١٣٢٤ فقط به فاصله چند
روز همه کتابهای ترکی جمعآوری میشوند. شاهدان عینی میگویند مردم از ترس
ارتش و خانها کتابها را جمعآوری میکردند و به فرمانداری تحویل میدادند.
تا آنکه همان ماه همه کتابها را در (یوخاری چهارراه) چهارراه بالا جمع
نموده و به آتش میکشند..." (سید صدری، سعید. مروری بر حوادث فرقه دموکرات
آزربایجان و حکومت پیشهوری در میانه. انتشارات اعظم. تبریز، ص ١٢١)
انعکاس کتابسوزی در مطبوعات وقت ترکیه: فاجعه
کتابسوزی در آزربایجان در روزنامههای وقت ترکیه نیز منعکس شد. حتی
روزنامه اطلاعات چاپ تهران در تاریخ ١٣٢٥-١٣-١١ ترجمه فارسی بخشی از یک
مقاله روزنامه جمهوریت چاپ آنکارا در این باره را با تیتر "روزنامه جمهوریت
برای ترکهای بدبخت آزربایجان دلسوزی میکند" آورده و سپس در سرمقاله خود
به آن جواب داد.
مطلب روزنامه جمهوریت ترکیه به ترجمه روزنامه اطلاعات:
"...امروز دمکراتهای آزربایجان به روسها پناهنده شدهاند و قوای تهران به
تبریز وارد شده. اگر شایعات پرشدن جادههای تبریز از اجساد مردگان طرفداران
خودمختاری و یا آتش زدن کتابهای درسی را اثر تبلیغات دانسته و کنار
بگذاریم، نمیتوانیم دو موضوع حقیقی را از نظر دور داریم. یکی از اینها
مشغول و سرگرم بودن دادگاههای زمان جنگ است به صدور احکام به اعدام. و
دیگری ترکی صحبت نکردن رادیوی تبریز که از تاسیسات طرفداران خودمختاری بود.
متعاقب اینها دیگر چه خبرهائی خواهد رسید؟ آیا زبان ترکی از مدارس، محاکم و
دوایر دولتی نیز طرد خواهد شد؟ معلمین مدارس که میگویند شماره آنها به دو
هزار نفر خواهند رسید و به ترکی تدریس مینمایند به دادگاه زمان جنگ کشیده
میشوند؟ فارسی شدن تدریسات، بسته شدن چاپخانهها و روزنامهها راست خواهد
بود؟ به نشر روزنامههای ملیون به زبان ترکی اجازه داده خواهد شد؟ به
تمامی اصلاحات سوسیال اکونومیک داغ (مهر) بلشویزم زده شده و حاکمیت
خانخانی که تفاوتی با اشتراکیهای بولشویکی ندارند دو مرتبه برقرار میشود
تا به بدخواهی دشمن ترک میدان داده شده، و برای خالی کردن آزربایجان از
آزربایجانیها آنها را به صورت قافله به جنوب کوچ خواهند داد؟. یعنی ترکهای
بدبخت آزربایجان را که پس از فتوحات عرب، ایران را که فانی شده بود و به
صورت دولت درآورده و قرنها آنرا اداره نمودند اکنون از بدبختی سرخ خلاص شده
و به دست حکومت خود به طرف فلاکت تازهای سوق داده خواهند شد؟ دریافت خبری
که همه اینها را برساند تصور نمیرود" (مطالب روزنامه جمهوریت(
اعتراف روزنامه اطلاعات به سوزاندن کتابهای ترکی در جوابیه به روزنامه جمهوریت:
در این جوابیه، نویسنده ضن اعتراف به تحقق کمپین کتابسوزی در شهرهای
آزربایجان به توجیه و دفاع از آن میپردازد. "سوزاندن کتابهای درسی ترکی که
نویسنده (روزنامه جمهوریت) آنرا بدین نحو تحریف و تعبیر کرده، خود یکی از
دلایل بارز علاقه مردم آزربایجان به زبان پارسی است. زیرا دانشآموزان و
خود همان معلمینی که نویسنده از آنها یاد کرده خودشان با دست خود، حتی قبل
از اینکه نیروی دولت ایران وارد شهرهای آزربایجان گردد این کار را کردند.
برای اینکه نه معلمین و نه دانشآموزان از تدریس زبان ترکی که بدانها از
طرف پیشهوری تحمیل شده بود رضایت نداشتند و ندارند. و آن دو هزار معلم که
نویسنده بدان اشاره کرده همان معلمینی هستند که سالیان دراز به زبان پارسی
تدریس کردهاند و اصولا زبان پارسی را از ترکی مانند مردم روشنفکر
آزربایجان بهتر میدانند و به همین دلیل مردم با سواد آزربایجان از روزنامه
پارسی هم بهتر از روزنامه ترکی استفاده میکنند و اگر چندی هم روزنامه
ترکزبان در آزربایجان انتشار یافت انتشار این روزنامهها هیچگونه ارتباطی
به تمایلات مردم آزربایجان نداشته و ندارد" (روزنامه اطلاعات، تاریخ
١٣٢٥-١٣-١١)
آتش زدن مطبعه جودت: در
جریان کتابسوزی آزربایجان، چاپخانههای ترک نیز مورد حمله قرار گرفته،
تخریب و به آتش کشیده شدند. به عنوان نمونه مطبعه جودت در شهر اردبیل که
دارای ماشینهای چاپ مدرن بود، توسط ارتش و اوباش شاهپرست غارت و به آتش
کشیده شد. روزنامه آتش در اینباره چنین میگوید: "... عدهای به شهربانی
هجوم آورده پاسبان مزبور را (که از طرف دمکراتها دم درب ایستاده بود) با
چند تن دیگر مقتول، و ساری اسماعیل و استاد ولی سلمانی نیز در همان روز به
قتل میرسند. و سپس مطبعه جودت را آتش میزنند و در هفت فرسخی شهباز نام را
دستگیر و به قتل میرسانند" (آتش – جمعه ٧ دی ١٣٢٥ شماره ٦٣). روزنامه
اطلاعات همان حادثه را چنین گزارش کرده است: "امروز صبح مردم دسته دسته
برای مجازات خائنین و وطنفروشان از خانههای خود با یک دنیا احساسات
وطنپرستانه بیرون میشدند. آذربادگان فرماندار قلابی اردبیل، پوررسولی
رئیس شهربانی برای حفظ انتظامات با همراهی چند نفر پلیسهای خائن که تازه به
درجه افسری و گروهبانی رسیده بودند، در دست هر یکی یک قبضه تفنگ و تپانچه
در خیابان مشغول انتظامات بودند که غفلتا سیل جمعیت به کمیته ولایتی و
مطبعه و تجارتخانه جودت و کمیته شهری و خانههای محمد نوید، اسمعیل و چند
نفر از خائنین ریختند و شش نفر از خائنین را که در نتیجه جستجوی فراوان
بدست آوردند کشتند (اطلاعات، روز جمعه ٧ آذر ١٣٢٥)
سولماز سومالی، مقاومت در مقابل کتابسوزی: به
گفته برخی شاهدان عینی طی کمپین دولتی کتابسوزی در آزربایجان، عدهای از
مردم و کودکان ترک به مخالفت و مقاومت با آن برخاسته و مجازات نیز شدهاند.
به عنوان نمونه گفته شده بعضی از کودکان که از انداختن کتب درسی خود به
آتش امتناع کرده بودند مضروب شده و در کف دستانشان آتش گذاشته شده است؛ در
شهرهای تبریز، اورمیه، زنجان و اردبیل شماری از اهالی که با تحویل کتابهای
ترکی خود مخالفت کرده بودند به همراه اعضای خانوادههایشان به آتش کشیده
شدهاند، ... حتی روایاتی در باره چند معلم معترض به این کتابسوزی دولتی
که زنده زنده در آتش افکنده شدهاند وجود دارد. یکی از این معلمها خانمی
است بنام سولماز سومالی (صومالی، سونالی). گویا وی معلم کتاب درسی آنادیلی
(زبان مادری) در دبستانهای تبریز بود که در روز کتابسوزی برای نجات
کتابهای ترکی به میان آتش پریده است. بدنبال آن مامورین دولت بر سر و رویش
نفت پاشیده و او را هم آتش زدهاند. پیشتر شوهر سولماز سومالی که از دهات
اردبیل بود، در آن شهر بدست مامورین افتاده و به همراه چند "قتله" دیگر
اعدام گردیده بود (قتله، عنوان ترکهای هواخواه حکومت ملی آزربایجان بود که
طبق فتاوای سید یونس اردبیلی و میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی و دیگر
روحانیون شیعی ترکستیز و پانایرانیست، مهدور الدم و مستوجب قتل اعلام شده
بودند). بنا بر یک روایت پدر سولماز سومالی از افراد صومالی قاسم بود که
در زمان رضاشاه به دست نیروهای دولتی کشته شده بود. سولماز سومالی بعد از
قتل پدرش به آزربایجان شوروی مهاجرت کرده و در زمان حکومت ملی بعد از آمدن
به تبریز به تدریس در دبستانها مشغول شده بود. سولماز سومالی به ژاندارک
فرانسوی که به دستور دادگاه انگیزاسیون در پاریس سوزانیده شد تشبیه شده
است.
وحشت دولت ایران و قومیتگرایان فارس از ترکی مکتوب و رسمیت زبان ترکی
زبان
ترکی رکن اساسی هویت ملی خلق ترک ساکن در ایران است. با دگرگشت زبان ترکی
به فارسی، در ایران نه هویت ترک باقی خواهد ماند و نه ملت ترک. در عصر
مدرنیته شرط لازم برای ادامه حیات زبان ترکی، تبدیل آن به زبان نوشتاری
همگانی مردم ترک است. این امر میتواند با روشهائی مانند رسمیت دادن به
زبان ترکی، کاربرد گسترده و تودهای زبان ترکی در عرصههای اجتماعی،
رسانهای، علمی و هنری و تبدیل زبان ترکی به زبان تعلیم و تعلم در نظام
آموزشی تحقق یابد. از سوی دیگر، واقعیت آن است که دولت مدرن ایران، بر دو
اساس هویت فارسی و نفی و بلکه نفرت از هویت، فرهنگ و زبان ترکی بنیاد
گذاشته شده است (بنا به اسناد دولت انگلستان، از دلائل ساقط نمودن سلسله
قاجار در ایران و تاسیس سلطنت پهلوی، ترک بودن اولی و ایرانی خالص بودن
دومی است). از دوره مشروطیت بدین سو قومیتگرایان فارس و ایدئولوژی رسمی
دولتی در ایران، از ترکی مکتوب بیمناکند، حتی از آن وحشت میکنند. زیرا
ترکی مکتوب یعنی ادامه حیات زبان ترکی و نتیجتا بقاء و توسعه هویت ملی ترک
در ایران. به همین سبب برای جلوگیری از تشکل و بویژه تودهای و همگانی شدن
سنت ترکینویسی به هر تدبیر و عملی، هر چند غیراخلاقی و غیر انسانی و
زیانمند به توسعه و آینده کشور، متوسل شدهاند. از دیدگاه رژیم پهلوی و
ارتش شاهنشاهی، بزرگترین گناه حکومت ملی آزربایجان تبدیل زبان ترکی به زبان
نوشتاری مردم ترک و زبان تعلیم و تعلم در نظام آموزشی، رسمیت دادن به زبان
ترکی و نهایتا همگانی و تودهای کردن سنت ترکینویسی بود. این، جوهر کینه و
نفرت رژیم پهلوی و دیگر بدخواهان ملت ترک از حکومت ملی آزربایجان است که
آنرا هم همواره بر زبان آوردهاند (بدین سبب است که بر خلاف پیشهوری،
میرزا کوچکخان علی رغم ایجاد جمهوری مستقل و وابستگی به شوروی و بلشویکها و
... محبوب آنهاست).
رژیم
پهلوی و ارتش شاهنشاهی پس از تسلط مجدد بر آزربایجان، به سرعت به پاکسازی و
از بین بردن مهمترین دستآورد حکومت ملی آزربایجان یعنی مکتوب و رسمی
نمودن زبان ترکی آغاز کرد: تحصیل به زبان ترکی در مدارس آزربایجان ممنوع و
زبان ملتی دیگر یعنی زبان بیگانه فارسی را در آزربایجان اجباری نمود.
کتابهای درسی جدید را به فارسی تهرانی تدوین و جایگزین کتب ترکی گردانید.
صدای رادیوی تبریز به زبان ترکی را خاموش کرد. به انتشار روزنامهها به
زبان ترکی پایان داد و چاپ نشریات ترکزبان را قدغن کرد. با صدور
بخشنامهها و دستورالعملها استفاده از زبان ترکی را در ادارات و دوایر
دولتی ممنوع و زبان ترکی را از محاکم طرد نمود. استفاده از زبان ترکی در
ثبت و صدور اسناد تجاری، ملکی، اسناد ازدواج را ممنوع و شناسنامههای ترکی
را باطل کرد. استفاده از اسامی ترکی برای اشخاص ممنوع اعلام گردید.
تابلوهای ادارات که پیش از آن به زبان ترکی بود پایین آورده شد و مغازهها
مجبور به تغییر نامهای ترکی خود شدند. هزاران معلم مدارس که به ترکی تدریس
مینمودند یا از کار اخراج، تبعید و یا به دادگاه زمان جنگ کشیده شدند. به
منظور ریشهکن کردن ترکی مکتوب، چاپخانههای ترکی مهر و موم و ورود نشریات
ترکی از جمهوری آزربایجان و ترکیه ممنوع شد. مراسم سوزاندن کتابهای درسی
ترکی نیز یکی.از اقدامات دولت و ارتش در راستای انهدام فیزیکی عاجل میراث
مکتوب ترکی ملت ترک و وطن آزربایجانی بود. همچنین عملی بود برای ایجاد جو
ترور و هشداری بود به مردم ترک که عاقبت ترکینویسی چوبه دار است و شعله
آتش. دشمنی رژیم پهلوی با ترکی مکتوب آنچنان عمیق بود که تا سالها بعد از
آن رویداد پیدا شدن کتابی ترکی در خانهها و یا کتابفروشیها، منجر به
گرفتاری و تعقیب و آزار و تحمل مصائب بسیار برای صاحبانشان از سوی ساواک،
پلیس امنیتی و مخفی رژیم پهلوی میگردید.
در
مقیاسی بزرگتر، سوزانیدن کتب ترکی توسط دولت ایران و یا نابود ساختن
مکتوبات ترکی و ترکی مکتوب، تدبیری برای هموار کردن راه فارسسازی ملت ترک و
آزربایجان، دگرگشت زبانی وی و ایجاد فرهنگ یکسان فارسی در سراسر ایران بود
که پیشتر با تدابیری از قبیل رسمیت انحصاری زبان فارسی، ایجاد نظام آموزشی
فارسی زبان و تاسیس فرهنگستان زبان فارسی آغاز گردیده بود و اکنون با جشن
کتاب سوزان ٢٦ آذر ١٣٢٥ به اوج خود میرسید. از آن تاریخ تاکنون، یعنی بیش
از ٦٥ سال پس از فاجعه کتابسوزی در آزربایجان، دولت ایران تمام توان خود
را برای از بین بردن مظاهر ترکیت آزربایجان و خشکاندن ریشه زبان ترکی بکار
برده و با تدابیر بیشمار به ظاهر فرهنگی، از جمله سوادآموزی، سپاه دانش،
پیکار با بیسوادی، مدارس عشایری، نهضت سواد آموزی و ...، سیاست ترکستیزی و
پروژه فارسسازی سیستماتیک آزربایجان و ملت ترک را شدت و وسعت بخشیده است.
امروز نیز به منظور ریشهکن کردن زبان ترکی از آزربایجان و ایران،
سیاستهای غیرانسانی و غیر اخلاقیای مانند ممنوعیت تعلیم و تعلم به زبان
ترکی و رسمیت انحصاری زبان قوم فارس در مقیاس سراسری همچنان اعمال میشوند.
از بین بردن حافظه تاریخی خلق ترک
ارتش
شاهنشاهی و قوای رژیم پهلوی پس از ورود به آزربایجان به پاکسازی و امحاء
تمامی یادگارها و دستآوردهای حکومت ملی آزربایجان در طول حیات یکسالهاش
اقدام کرد. میراث مادی و معنوی حکومت ملی آزربایجان را- علاوه بر همگانی
کردن ترکی مکتوب، رسمی نمودن زبان ترکی و کاربرد آن به عنوان زبان تعلیم و
تعلم- میتوان به چند دسته تقسیم نمود:
١-
عامل انسانی یعنی اعضای فرقه دمکرات، کادرهای حکومتی، مامورین دولت،
نظامیان، معلمین، روشنفکران، نخبگان و مهاجرین از آزربایجان شوروی که در
حکومت ملی آزربایجان مصدر امور و یا حامی فعال آن بودند و یا آن دوره از
تاریخ خلق ترک و آزربایجان را به عینه دیده و تجربه کرده بودند. رژیم پهلوی
عامل انسانی مذکور را به روشهای آتی تصفیه نمود: اعدام توسط احکام
دادگاههای زمان جنگ و صحرائی (بیش از ٢٥٠٠ نفر)؛ محکومیت به حبسهای
طویلالمدت و ابد (بیش از ٨٠٠ نفر)؛ کشتار و اعدامهای خیابانی بدون محاکمه
با فتوای "قتله" توسط شلیک تیر و تیرباران، به دار آویختن، ضرب و شتم، لینچ
کردن، سر بریدن، آتش زدن، پرت کردن از بلندی، ... (تعداد اینگونه قتلها تا
٢٠٠٠٠ نفر گزارش شده است)؛ تبعید به همراه خانواده به شهرهای دوردست
فارسستان (بیش از ٣٦٠٠٠ تن)؛ منتقل کردن فلهای کارمندان و مامورین دولت و
معلمین زبان ترکی به خارج آزربایجان؛ پناهنده شدن سربازان، فداییان و اعضای
فرقه دمکرات آزربایجان به شوروی و در نهایت عبور عده کثیری از مردم عادی
ترک به سوی شمالی ارس که اصلا رابطهای با فرقه دمکرات آزربایجان نداشتند
به دلیل ترس از انتقامجوئی و کشتار ارتش و اشرار شاهپرست (جمعا اقلا ٧٠٠٠٠
نفر). همچنین مهاجرت داوطلبانه دهها هزار نفر از دهات و شهرهای آزربایجان
برای نجات خود و خانوادهشان از کشت و کشتار به شهرهای دیگر ایران نیز به
عملیات تصفیه نیروی انسانی آزربایجان توسط ارتش شاهنشاهی خدمت کرد.
٢-
میراث مادی حکومت ملی آزربایجان شامل یادگارهائی مانند دانشگاه تازه تاسیس
شده آزربایجان، کتابخانه مجلس، ارکستر ملى، فیلارمونى دولتى، تئاتر ملی،
کتابخانهها، کلوبها و مراکز فرهنگی گوناگون، مجسمههای مشاهیر ترک و
آزربایجانی، تابلوها، الواح تقدیر و ... میشد که همه توسط ارتش شاهنشاهی و
اوباش شاهپرست تخریب و غارت شدند.
٣-
میراث سیاسی و معنوی حکومت ملی آزربایجان عبارت بود از تاسیس دولت
خودگردان آزربایجان با تمام موسسات و سمبلهای یک دولت مدرن و اصلاحات
رادیکال در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، کشاورزی، روستائی، صنعتی (روابط
ارباب و رعیتی، تقسیم اراضی بین دهقانان، تاسیس کارخانهها، مبارزه با
بیکاری، تاسیس و گسترش یتیم خانهها، بیمارستانها، ایجاد حزب زنان،
اتحادیههای صنفی،...). رژیم پهلوی به همه این اصلاحات مارک بلشویزم و
کمونیستی زد، به معکوس کردن آنها اقدام نمود و در کوتاه مدت حاکمیت خان
خانی، فساد اداری، ظلم نیروهای نظامی و .. را دو مرتبه حاکم و در اداره
امور آزربایجان به بدخواهان و دشمنان ترکها میدان و اختیار تام داد. در
سالهای آتی رژیم پهلوی عملا آزربایجان را به صورت یک سرزمین مستعمره در
آورد. نه تنها به خودگردانی آزربایجان پایان داد، بلکه واحد آزربایجان در
تقسیمات اداری کشور را به چندین واحد کوچکتر تجزیه کرد، نام آزربایجان را
به جز دو مورد از همه آنها حذف نمود. ارتباط بخشهای سیزدهگانه آزربایجان
از یکدیگر را قطع و هر کدام را مستقیما به تهران وابسته نمود (امروز
آزربایجان بین ١٣ استان مستقیما وابسته به تهران تجزیه شده است، به عبارت
دیگر نسبت به سال ١٣٢٥، روند فارسسازی خلق ترک در آزربایجان ١٣ برابر
سریعتر شده است).
هدف
رژیم پهلوی و ارتش شاهنشاهی از تصفیه و پاکسازی میراث و یادگارهای حکومت
ملی آزربایجان که فوقا بدانها اشاره شد، زدودن این برهه الهامبخش تاریخ
آزربایجان، بویژه دو تجربه رسمیت زبان ترکی و تاسیس دولت خودگردان ملی، از
حافظه تاریخی ملت ترک و مردم آزربایجان بود. جشن کتابسوزان دولت و آتش زدن
کتابها و میراث مکتوب دوره حکومت ملی آزربایجان نیز تلاشی برای از بین
بردن حافظه تاریخی ملت ترک بود تا هیچ نوشته و سند و نشانهای، مخصوصا به
زبان ترکی از زمان حکومت ملی و برای نسلهای اینده ملت ترک باقی نماند. اما
دولت ایران به این هدف خود نائل نشد و روز ٢٦ آذر هیچگاه از خاطر این
سرزمین پاک نگردید. اکنون ملت ترک و مردم آزربایجان
٢١ آذر، روز تاسیس حکومت ملی آزربایجان به رهبری پیشهوری را هر سال،
باشکوهتر از سال قبل و تحت نام "روز دولتمداری آزربایجان" جشن میگیرند. از
آن سوی، سالگرد کمپین سوزانیدن کتابهای ترکی را با نام "روز کتاب ترکی" (و
یا کیتاب سونما گونو) برگزار کرده و در آن روز، به یاد هر به خاک افتاده
ترک که خون وی بر زمین روان شد و هر کتابی که در آتش نفرت و نژادپرستی
خاکستر گردید، مردم کتابهای ترکی را به همراه شاخههای گل میخک سرخ به رسم
یادبود تقدیم دوستان و آشنایان ترک، و نیز همکشوریهای آزادیخواه غیر ترک
خود میکنند.
داستان همیشگی: بایکوت و انکار فارسی
یکی
از نکات حیرتآور در باره کتابسوزی فوق و کلا جنایات انجام شده حین و پس
از سقوط حکومت ملی و اشغال آزربایجان در سال ١٩٤٦، بایکوت و سکوتی است که
در جامعه و مدیای فارس در این باره وجود دارد. جامعه روشنفکری فارس، شامل
گروههای چپ و حتی حزب توده ایران که رابطه ارگانیک با اتحاد شوروی و فرقه
دمکرات آزربایجان داشت، تاکنون در باره این فاجعه سخن نگفتهاند. نخبگان
فرهنگی فارس که همیشه از کتابسوزان واقعی و یا فرضی عربها در ایران
انتقاد مینمایند، هرگز اشارهای به کتابسوزان شاهنشاهی در آزربایجان
نمیکنند. افزون بر آن، سوزانیدن کتابهای ترکی توسط نیروهای دولتی و ارتش
ایران در آزربایجان، نه در آن هنگام و نه تا به امروز با کوچکترین اعتراضی
از سوی کتابداران و کارمندان کتابخانهها و روشنفکران و ادبا و اهل قلم و
خبرنگاران فارس که شاهد و ناظر ماوقع بودند مواجه نشده است. حتی در بسیاری
از موارد از حمایت ضمنی و آشکار آنها نیز برخوردار گردیده است. واقعیت آن
است آنگونه که اسناد موجود نشان میدهند، جامعه فارس، شامل نظامیان،
مامورین دولت، روشنفکران، اهل قلم، خبرنگاران، پایتختنشینان و تودههای
مردم، از فاجعه کتابسوزی در آزربایجان و سوزانیدن کتابهای ترکی با خشنودی
استقبال کردهاند. چنانچه به گزارش روزنامه آتش، "مخبرین مطبوعات و جرائد
پایتخت" به همراه افسران ارتش و مامورین دولت فعالانه در جشن کتابسوزی
میدان شهرداری تبریز شرکت کرده و با کف زدن و هورا و فریادهای زنده باد
اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ما و نابود باد خائنین ایران از سوزانیدن کتب ترکی
استقبال کرده، حتی چند تن از آنان نطقهائی ایراد و اشعاری خواندهاند ....
(روزنامه آتش، تارخ چهارشنبه ٢٧ آذر ١٣٢٥). علاوه بر آن مطبوعات فارس در
دفاع از و توجیه فاجعه سوزانیدن کتب ترکی دهها مطلب و مقاله منتشر کردند.
پاسخ روزنامه اطلاعات تهران در تاریخ ١٣٢٥-١٣-١١ به روزنامه جمهوریت ترکیه
یکی از آنهاست. امروز نیز بسیاری از فارسها به نفی و انکار کتابسوزی
آزربایجان مشغولند. آنها ادعا میکنند که "این واقعه اتفاق نیافتاده است،
زیرا سندی در باره آن وجود ندارد. اگر هم چیزی سوزانده شده، کتابهای درسی و
جزوات ایدئولوژیکی بوده که در طول دوران فرقه چاپ شده بود. اساسا ترکها در
تمام طول تاریخشان نه ادبیاتی داشتند و نه اثر علمی بجای گذاشتند که کسی
بخواهد بسوزاند".
عدهای
از افراطیون فارس و ماشین تبلیغاتی دولت ایران - در دو دوره پهلوی و
جمهوری اسلامی- پا را از این فراتر گذاشته، خود ترکان را متهم به کتابسوزی
نمودهاند. به عنوان نمونه مقاله جشن کتابسوزان فرقه دمکرات در تبریز در
شماره ٢١٠ نشریه میثاق؛ مقالهای به همان نام به قلم یلدا رنجبر خراسانی در
روزنامه جام جم، پنجشنبه، دوم دی ١٣٨٩؛ ادعاهای سایت پانایرانیستی آذریها
در باره کتابسوزان توسط فرقه دمکرات آزربایجان؛ خبر جعلی پیمان پاکمهر و
چند تن دیگر از ترکستیزان پانایرانیست مانند جلیل دوستخواه، نورالدین
غروی (مقاله گلستان در آتش) در باره سوزانیدن کتابهای فارسی در آزربایجان
در سالهای اخیر،... حال آنکه اصرار بر انکار و تکذیب حقایق توسط جامعه فارس
و نخبگانش، صرفا موجب گسترش رنجیدگیها و تشدید واگرائیها شده و در نهایت
به ایجاد گسستهای غیرقابل ترمیم و خصومتها منجر خواهد شد. با توجه به گسترش
وسایل ارتباط جمعی و ظهور روند تودهای و فزاینده هویتطلبی در میان طبقات
و لایههای گوناگون خلق ترک، زمان آن فرا رسیده تا ملت فارس و نخبگانش نیز
با تاریخ خود جسورانه روبرو شده و به جای سعی در کتمان نقش منفیشان در
فاجعه کتابسوزی ٢٦ آذر ١٣٢٥ و تحریف حقایق، آنها را صادقانه پذیرفته و
برای اصلاح و تلافی آن عاقلانه بکوشند.
غفلت ترکی
نکته
مهمتر، غفلت نخبگان و روشنفکران ترک از آشکار کردن و مستند نمودن این
کتابسوزی، و کلا کشتارهای جمعی و یا نسلکشی و دیگر جنایات انجام گرفته
شده در حین و پس از اشغال آزربایجان است. برای روشنگری و شکستن بایکوت
فارسی موجود در باره این جنایات، تاکنون هیچ کار قابل ملاحظه علمی از سوی
محققین ترک و تشکیلات آزربایجانی انجام داده نشده، حتی یک اثر آکادمیک و یا
مقاله تحقیقی در این باره تالیف نگردیده است. حتی تا به امروز لیست کامل
هزاران مقتول حین اشغال آزربایجان توسط ارتش شاهشنشاهی ایران و حوادث بعد
از آن تهیه نشده است. اگر امروز جهان به واقعیت فاجعه هولوکاست معترف است و
در قبال قربانیان آن به احترام سرخم میکند، بدین سبب است که نام یک یک
بیش از ٥ میلیون قربانی این فاجعه را، علاوه بر آرشیوها و موزهها، حتی در
اینترنت نیز میتواند ببیند. بیشک در صورت آشکار کردن جنایات فوق و جزئیات
و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افکار عمومی داخلی و خارجی،
امکان بیتفاوت ماندن وجدان آگاه جهانیان و حتی خلق فارس در مقابل آنها
غیرمحتمل میبود. به عبارت دیگر اگر ادعا شود که مسبب اصلی ناآگاهی موجود
در باره جنایات فوق، خود ترکها هستند بیراهه نخواهد بود (تثبیتهای فوق
مربوط به سال ٢٠٠٣ است که این مقاله برای نخستین بار منتشر شد. پس از آن
چند اثر در این باره تالیف شده است. در میان این آثار کتاب اینترنتی "حکومت
ملی آزربایجان، مروری بر رویدادهای سالهای ١٣٢٤-١٣٢٥ آزربایجان و نسل کشی
٢١ آذر، تالیف حسین علیزاده (باریش مرندلی)، قابل توجه است. در این کتاب که
به موضوع نسلکشی سال ١٣٢٥ و جنایات جنگی انجام گرفته توسط ارتش، مامورین
دولتی ایران و دستهجات شاهپرست در آزربایجان پرداخته، اطلاعات و اسنادی
در باره کمپین سوزاندن کتب ترکی در تبریز و چند شهر دیگر آزربایجان نیز
عرضه شده است. این تحقیق، گامی قابل تقدیر در راه پرکردن خلاء موجود در
عرصه مستند نمودن نسلکشی و جنایات جنگی سال ١٣٢٥ در آزربایجان است. مئهران
باهارلی).
انعکاس به آتش کشیدن کتابهای ترکی در آثار صمد وورقون و جواد هئیت
در
آزربایجان دو شخصیت نقش ویژهای در آگاهی افکار عمومی و افشاء کتابسوزانی
رژیم پهلوی داشتهاند. یکی از آنها صمد وورقون (١٩٥٦-١٩٠٦) از شعرای جهموری
آزربایجان بود که منظومهای در باره کتابسوزی ٢٦ آذر سروده و آن را در
سال ١٩٥٢ به عنوان اعتراض در کنگره صلح جهانی پاریس خطاب به جامعه جهانی
خواند. دیگری دکتر جواد هئیت (١٩٢٥ - ٢٠١٤) که به هنگام برگزاری کنفرانس
صلح پاریس در آن شهردانشجو بود. وی پس از انقلاب برای نخستین بار به
یادآوری فاجعه کتابسوزی آزربایجان و نیز معرفی منظومه مذکور صمد وورقون به
افکار عمومی ایرانیان پرداخت. نوشته دکتر جواد هئیت در این باره چنین است
(سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی، دکتر جواد هئیت، چاپ سوم، نشر
پلیکان، تهران، ١٣٨٠، صص ٢٦٩-٢٦٥): ... آرتش شاهنشاهی بعد از مختصر زدوخورد
در قافلانکوه [قافلانتی] وارد تبریز شد. اغلب رهبران فرقه به آن سوی مرز
فرار کردند. و بقیه اعضای فرقه و کسانی که کوچکترین همکاری با رژیم
پیشهوری کرده بودند گرفتار آمدند و از دم تیغ گذشتند. هزاران آزربایجانی
به قتل رسیدند و عده زیادی هم زندانی و تبعید شدند. نمایندگان دولت مرکزی
به دستور تهران کتابهای درسی مدارس را جمع کردند و آتش زدند. از آن پس
مطبوعات و انتشارات ترکی قدغن و رادیو و مدارس منحصرا فارسی شد. در همین
ایام تمام سازمانهای حزب توده در تهران دایر بود. روزنامههای آن هم به
فارسی منتشر میشد. ولی همه مطبوعات تودهای و غیر تودهای در برابر این
اقدامات ساکت بودند. در کتابهای سوزانده شده از نظر محتوا هیچگونه مطلب
مخالف مذهب و احساسات وطنی و ایرانخواهی دیده نمیشد... در آن زمان هیچ
دولت و سازمانی به این کشتار و کتابسوزی اعتراضی نکرد. حتی سازمانهای
فرهنگی جهان هم ساکت ماندند. مردم آزربایجان که از همه طرف (چپ و راست)
ضربه خورده بودند میسوختند و جز ساختن چارهای نداشتند. از شعرای
آزربایجان شمالی، صمد وورغون در سال ١٣٢٦ در باره کتابهای سوخته
(یاندیریلان کتابلار) منظومهای سرود و آن را در کنگره صلح جهانی پاریس
(١٩٥٢) ضمن نطقی به عنوان پروتست (اعتراضنامه) خواند. از نظر اهمیت تاریخی
ابیاتی از آٚن منظومه نقل میگردد:
یاندیریلان کیتابلار ١٩٤٧. ایران ایرتیجاعچیلاری آزهربایجان [تورک] دیلینده اولان کیتابلاری وحشیجهسینه یاندیریرلار.
جللاد! سنین قالاق قالاق یاندیردیغین کیتابلار
مین کمالین شؤهرهتیدیر، مین اورهیین آرزیسی
بیز کؤچهریک بو دونیادان، اونلار قالیر یادیگار
هر ورهقه نقش اولونموش نئچه اینسان دویقوسو
مین کمالین شؤهرهتیدیر، مین اورهیین آرزیسی
یاندیردیغین او کیتابلار آلوولانیر. یاخشی باخ!
او آلوولار شؤعله چکیپ شفهق سالیر ظولمهته
شاعیرلهرین نجیب روحو مزاریندان قالخاراق
آلقیش دیییر عئشقی بؤیوک، بیر قهرهمان میللهته
او آلوولار شؤعله چکیپ شفهق سالیر ظولمهته
جللاد! منیم دیلیمدهدیر بایاتیلار، قوشمالار
دئ!، اونلاری هئچ دویدو مو سنین او داش اورهیین؟
هر گرایلی پردهسینده مین آنانین قلبی وار
هر شیکستهم اؤولادیدیر بیر موقهددهس دیلهیین
دئ!، اونلاری هئچ دویدو مو سنین او داش اورهین؟
سؤیله!، سن می خور باخیرسان منیم شئعیر دیلیمه؟
قوجا شرقین شؤهرهتیدیر فوضولی’نین غزهلی!
سن می "ترک خر" دیییرسهن اولوسوما، ائلیمه؟
داهیلهره سوت وئرمیشدیر آزهربایجان گؤزهلی
قوجا شرقین شؤهرهتیدیر فوضولی’نین غزهلی!
جللاد! یانیپ اود اولسا دا، کوله دؤنمهز آرزیلار،
طبیعهتین آنا قلبی قول دوغمامیش اینسانی!
هر اورهیین اؤز دونیاسی بیر سعادهت آرزیلار
قانلار ایله یازیلمیشدیر هر آزادلیق دستانی
طبیعهتین آنا قلبی قول دوغمامیش اینسانی!
ازهل باشدان دوشمهنیمدیر اوزو موردار قارانلیق
هر توپراغین اؤز عئشقی وار، هر میللهتین اؤز آدی
کاییناتا دهییشمهرهم شؤهرهتیمی بیر آنلیق
منهم اودلار اؤلکهسینین گونهش دونلو اؤولادی!
هر توپراغین اؤز عئشقی وار، هر میللهتین اؤز آدی!
نهدیر او دار آغاجلاری؟ دئ! کیملهردیر آسیلان؟
اویونجاق می گلیر سنه وطهنیمین حاق سسی؟
دایان! دایان! اویاق گزیر هر اورهکده بیر آسلان
بوغازیندان یاپیشاجاق اونون قادیر پنجهسی
اویونجاق می گلیر سنه وطهنیمین حاق سسی؟
جللاد! سن می، دئ! قیریرسان فداییلهر نسلینی؟
میللهتیمین صاف قانیدیر قورد کیمی ایچدییین قان!
زامان گلیر، من دویورام اونون آیاق سسینی
شهیدلهرین قییام روحو یاپیشاجاق یاخاندان
میللهتیمین صاف قانیدیر قورد کیمی ایچدییین قان!
بیر ورهقله تاریخلهری، اوتان منیم قارشیمدا!
آنام تومروس کسمهدی می کئیخوسروو’ون باشینی؟
کوراوغلو’نون، ستتارخان’ین چلهنگی وار باشیمدا
نسیللهریم قویمایاجاق داش اوستونده داشینی
آنام تومروس کسمهدی می کئیخوسروو’ون باشینی؟
سور آتینی، دؤرد نالا چاپ! مئیدان سنیندیر .... آنجاق
من گؤرورهم آل گییینیپ گلهن باهار فصلینی....
قوجا شرقین گونهشیدیر یاراندیغیم بو توپراق
من یئتیردیم آل بایراقلی اینقیلابلار نسلینی
من گؤرورهم آل گییینیپ گلهن باهار فصلینی!
ترجمه فارسی: کتابهای سوزانیده شده. مرتجعین ایران، کتابهای آزربایجانی [ترکی] را با وحشیت به آتش کشیدند
جلاد کتابهایی که تل تل میسوزانی
شهرت هزار کمال و آرزوی هزار دل است.
ما از این دنیا کوچ میکنیم و آنها یادگار میمانند
در هر ورقش چه احساسهای انسانی نقش بسته است
شهرت هزار کمال و آرزوی هزار دل است
کتابهایی که میسوزانی شعله میکشند، درست نگاه کن!
شعلهها تاریکی را روشن میسازد
ارواح نجیب شعرا از قبرها برمیخیزند
و به ملت قهرمانی که عشق بزرگی دارد آفرین میگویند
شعلهها تاریکی را روشن میسازد
جلاد بایاتیها و قوشماها در زبان من است
بگو دل سنگت آنها را هیچ احساس کرد؟
در پرده هر گرایلی دل هزار مادر نهفته است
هر شکستهام فرزند آرزوی مقدسی است
بگو دل سنگت آنها را هیچ احساس کرد؟
بگو ببینم تو به زبان شعر من با حقارت مینگری؟
غزل فضولی شهرت شرق پیر است
آیا تو به ایل و ملت من ترک خر میگویی؟
زیبای آزربایجان به داهیها شیر داده است
غزل فضولی شهرت شرق پیر است
جلاد آرزوها اگر بسوزند و آتش شوند خاکستر نمیشوند
مادر طبیعت انسان را بنده نزاده است
دنیای هر دلی در آرزوی سعادتی است
داستان هر آزادی را با خونها نوشتهاند
مادر طبیعت انسان را بنده نزاده است.
تاریکی زشترو از روز ازل دشمن من است
هر خاکی عشقی و هر ملتی نامی دارد
شهرت خودم را با تمام کاینات عوض نمیکنم
منم فرزند آفتابپوش دیار آتشها
هر خاکی عشقی مخصوص خود و هر ملتی نامی دارد
آن چوبههای دار چیست، بگو چه کسانی را به آنها میآویزند؟
صدای حق وطنم را بازیچه پنداشتهای؟
بایست، آگاه باش، در هر دلی شیر آگاهی است
که پنجه توانایش گلویت را خواهد فشرد
ندای حق وطنم را بازیچه میپنداری؟
جلاد بگو ببینم تو نسل فدائیان را بر میاندازی؟
خونی که مانند گرگ میخوری خون صاف ملت من است
زمان میرسد، صدای پایش را میشنوم
روح قیام شهیدان گلویت را خواهد فشرد
خونی که مانند گرگ میخوری خون صاف ملت من است
تاریخ را ورق بزن و از من شرم کن
مادرم تومروس مگر سر کیخسرو را نبرید؟
تاج گل کوراوغلو و ستارخان بر سر من است
مادرم تومروس مگر سر کیخسرو را نبرید؟
گرچهیه هو!!!!
برخی از منابع :
- حکومت ملی آزربایجان، مروری بر رویدادهای سالهای ١٣٢٤-١٣٢٥ آزربایجان و نسلکشی ٢١ آذر. مؤلف:
حسین علیزاده (باریش مرندلی) نشر به صورت الکترونیکی آذرماه ١٣٢٩ مصادف با
نوامبر ٢٠١٣، باز نشر همراه با اضافات: آبان ماه ١٣٩٣ مصادف با نوامبر
٢٠١٤. لینک دانلود مستقیم این کتاب:
- روزنامه اطلاعات، تاریخهای ١٣٢٥، ٩، ٢٧ و ١٣٢٥-١٣-١١ و روز جمعه ٧ آذر ١٣٢٥
- روزنامه آتش، تاریخهای چهارشنبه ٢٧ آذر ١٣٢٥ و جمعه ٧ دی ١٣٢٥ شماره ٦٣
- بهرنگی، اسد. برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او. نشر بهرنگی. تبریز ١٣٧٨، صفحه ٦١
- گذشت زمان. خاطرات استاد محمدعلی فرزانه، ص ٢١٩-٢٢٠
- مصاحبه با دکتر احمد ساعی، مجله خوی نگار، دوره سوم، شماره ٦، اسفند ١٣٩١
-
آخوندی اصل، دکتر محمود. نیم قرن در دادگستری، داستان یک زندگی. میترا
طوسی (ویراستار)، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ص
١٠٦
- سید صدری، سعید. مروری بر حوادث فرقه دموکرات آزربایجان و حکومت پیشهوری در میانه. انتشارات اعظم. تبریز، ص ١٢١
- سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی، دکتر جواد هئیت، چاپ سوم، نشر پلیکان، تهران، ١٣٨٠، صص ٢٦٩-٢٦٥
- ماجرای کتابسوزیهای کسروی از زبان خودش
- مجلهٔ پرچم، سال یکم، شمارهٔ یکم، نیمهٔ یکم فروردین ۱۳۲۲
- کتابسوزی، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
-Stuart
Macintyre, Juan Maiguashca, Attila Pok, The Oxford History of
Historical Writing: Volume 4: 1800-1945 2011, Oxford University Press
- به آتش کشیدن کتابهاى ترکى به دست ارتش شاهنشاهى،22 آذر 1325 میدان دانشسراى تبریز، ییرمى بیر آذر وئبلاگى- وبلاگ بیست و یک آذر، 21 Azer- Yirmibir Azer
- فیض الهی وحید، دکتر حسین. سولماز صومالی
- صیامی، رضا. کتابهای سوخته!.
قایناق : یورد نت