مدرسه در شكل گیری شخصیت كودك نقش بسیار بزرگی دارد، زیرا مدرسه همانند پلی است بین خانواده و جامعه بزرگ، كه آموخته های كودك در آغوش خانواده اش را كامل تر و علمی تر میكند و با پرورش جسم و روحش، وی را جهت كار و زندگی در جامعه آماده میكند. احساس هویتی را كه كودك در آغوش خانواده اش كرده بود و نیز پیوند اورا به خانواده و خلقس تقویت مینماید و در عین حال وی را از مسئولیتهائی كه در قبال جامعه اش دارد آگاه میسازد. در اینجا نخست تأثیرات روحی و شخصیتی شرائطی را بررسی میكنیم كه كودك به زبان مادری خود تحصیل می كند: گرچه متأسفانه این شرایط برای ما آشنا نیست، اما آن چیزیست كه ما پیوسته در آرزو و حسرت آن بسر برده ایم. نخستن باری كه كودك پا به مدرسه میگذارد، از آنجائیكه نخستین جدائیش از میان خانواده و نزدیكانش نیز میباشد، احساسات غریب و شگفت انگیزی احاطه اش میكند. نخستین بار در یك محیط رسمی وارد می شود كه در آنجا كسی را نمی شناسد. كودك با چنین احساساتی وارد كلاس میشود، سپس معلم نیز وارد شده به سخن گفتن آغاز میكند. معلم جایگاه بسیار ارجمندی دارد. كودك هم از وی می ترسد و هم احترامش می گذارد. هرچند كودك در گیرودار اینهمه احساس تنهائی و بیگانگی، خانواده و نزدیكانش را در كنار خود ندارد اما او آنچنان نیروی حمایتگری با خود دارد كه وی را در ایجاد رابطه با دیگران یاری میرساند و در این محیط شگفت و بیگانه گرما و نیرو می بخشد. این نیروی حمایت گر و نجاتبخش ” زبان مادری” اوست كه در اختیار دارد. بیاری زبان مادری با دیگران و حتی با انسانهای نا آشنا ایجاد رابطه می كند. معلم را نمی شناسد اما زبانی را كه او صحبت میكند بخوبی می فهمد و در سایه این زبانست كه او احساس میكند معلم نیز یكی از افراد ملتش میباشد. دروسی را كه معلم می آموزد، چون به زبان مادریش میباشد می تواند بخوبی بفهمد. ازآنجائیكه زبان گوینده بهمان زبانیست كه وی بخوبی درك و احساس می كند، به سرعت قادر می شود به سئوالهای معلم جواب دهد، و این بنوبة خود به كودك حضور ذهن و آرامش روحی می بخشد و راه خلاقیت را برویش می گشاید. كودك صاحب آنچنان توان و امكانیست كه گفته های معلم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده سئوالات جدیدی را طرح نماید و بهمین جهت نیز نیروی تحقیق و بررسی، پرس و جو و خلاقیتش به مرحله رشد و شكوفائی می رسد. بعلت اینكه تدریس به زبان مادریش جریان پیدا می كند، در وجود كودك نیر اعتماد بخود، به خانواده و جامعه ای كه به آن تعلق دارد هرجه بیشتر و مستحكمتر گشته، هویتش بطور كامل شكل می گیرد. اكنون ببینیم اگر تحصیل به زبان مادری نباشد چه پیش خواهد آمد؟ اولاً چرا نباید تحصیل بزبان مادری باشد؟ در هر جامعه ایكه انسانها از تعلیم و تربیت به زبان مادری خود محرومند، معنی اش حاكمیت ظلم و استبداد سیاسی و اجتماعی در آنجا میباشد. بی عدالتی وجود دارد زیرا در آنجا زبانی بر دیگر زبانها و یك گروه انسانی بر دیگر گروههای انسانی در موضعی برتر و حاكم قرار دارد. این به معنی آنست كه در آن جامعه استثمار انسانهای غیر حاكم و محو شدنشان از صحنه تاریخ از پیش طرح ریزی گشته است. برای نابودی انسانها سه راه عمده وجود دارد: 1-نابود كردن فیزیكی نسل دیگران توسط یك بمب اتمی كه در مملكت ما غیر ممكن است. زیرا غیر فارسها در تمامی پهنة ایران و در تمامی گوشه و كنار آن پراكنده شده اند. 2-عنوان كردن فرضیه خون پاك و ژن خالص! این فرضیه در مملكت ما طرح و تجربه شد، اما اكنون اعتبار خودرا از دست داده است. زیرا در نتیجه مهاجرتهای مداومی كه طی قرون و اعصار متمادی صورت گرفته است، چیزی بنام ژن خالص نمانده است و اگر هم مانده باشد آنها ژنهای ناقصی هستند زیرا متخصصین و صاحبنظران ژن شناسی ثابت كرده اند كه درجه هوش و استعداد صاحبان ژنهای خالص بسیار پائین بوده ، در مقابل بیماریهای گوناگون نیز مقاومت بسیار ضعیفی دارند. 3-از طریق نابود كردن ژن های مدنی و فرهنگی. ژن های فرهنگی چیست؟ ژن مدنی، فرهنگ و مجموعه تمدّنی است كه از نسلهای گذشته به عنوان میراثی گرانبها بما رسیده، و این آن چیزیست كه سیاستگران ایران آماج حملات خود قرار داده و نابودی آنرا در دستور كار خود داشته و دارند. برای نابودی ملتهای غیر فارس در ایران می خواهند از طریق غیر قانونی و قدغن كردن زبانشان در حقیقت فرهنگ، تاریخ و هویت آنانرا نابود كنند و به بردگان و انسانهای درجه 2 تبدیل نمایند. و در نهایت نامشان را از صفحة تاریخ پاك كنند.زیرا تنها و تنها آن خلقی چنان آسان خواهد مرد و نامش از تاریخ زدوده خواهد شد كه زبان مادریش را فراموش كرده باشد. در حقیقت از اولین روز گشایش مدارس تك زبانی، كوشش برای نیل به این هدف، یعنی نابودی ملتهای غیر فارس در ایران آغاز گردیده و ادامه دارد. كودك نخستین روز پا به مدرسه می گذارد. معلم وارد شده سر سخن را باز میكند. كودك چیزی از گفتار معلم نمی فهمد زیرا زبان اورا نمی داند. كودك گرفتار شرائط و فضای تلخ و ناگواری می باشد!. زبانی كه از مادر و پدرش آموخته و بدان افتخار می كرد، در اینجا بكار نمی آید و ارزشی ندارد. به او گفته بودند برای آدم درست و حسابی شدن به مدرسه برو!اما برای آدم شدن زبان او بدرد نمی خورد و بزبان بیگانه ای باید سخن گفت.برای آدم شدن باید فارس شد، این یعنی چه؟!. فارس نشده ها جزو آدمها بشمار نمی روند! بدین ترتیب كلیة كسانیكه بزبان مادریش با او صحبت می كنند، در ذهن او از اعتبار و اعتماد می افتند. اینگونه تفكّرات تلخ هر روز و هر ساعت بر روح و روانش ضربه وارد میكند و بدین وسیله نیز هر روز و هر ساعت اعتمادی كه به خانواده، زبان و فرهنگش داشت در وجودش می میمرد. كودك هر روز تحقیر می شود و پس از زمانی نه چندان دراز هویتی كه از خانواده گرفته بود نابود می شود و بتدریج اعتماد و پیوندی نیز كه به جامعه و ملتش داشت گسسته از بین می رود. كودك چون زبان معلمش را نمی داند، بخش عمده آموزشهای اورا نیز نمی تواند بفهمد. گفته های معلم را نه میتواند بررسی كند، نه میتواند سئوالی طرح كند و نه میتواند درك كند. اگر هم چیزی بفهمد نمیتواند به زبان بیآورد و برای دیگران توضیخ دهد. زیرا زبان فهم و بیانش جدا شده است. در زبان مادریش می فهمد اما نمی تواند فهمیده هایش را بیان كند. یعنی رابطة بین ذهن، قلب و دهان )زبان( تماماً قطع میگردد. و این زیان جبران ناپذیری برای رشد انسان بوده، تأثیر منفی بسیار بزرگی بر روح و روان و شخصیت آدمی میگذارد. با جمعبندی همة این واقعیت ها می توانیم آنچه راكه بعلّت محرومیت از تحصیل بزبان مادریش بر سر كودك می آید، چنین خلاصه كنیم: .بسیاری از كودكان بعلت محرومیت از تحصیل بزبان مادری، اعتماد بنفس خودرا از دست داده از همان ابتداء از رفتن به مدرسه امتناع می ورزند. بهمین جهت نیز درصد بیسوادی در اینگونه جوامع بسیار بالاتر از جوامعی است كه در آن كودكان بزبان مادری خود تحصیل می كنند. از آنجائیكه كودكان زبان معلم را نمی دانند، قادرند فقط بخش اندكی از دروس را بفهمند. و این باعث میشود كه اینگونه كودكان بتدریج اعتماد بنفس خودرا از دست بدهند. .از آنجائیكه اینگونه كودكان اعتماد خودشان را به خود، خانواده و جامعه و ملتی كه بدان منسوبند از دست می دهند،ناگزیر در پی كسب هویّت دیگری خواهند بود. .از آنجائیكه زبان فهم كودكان با زبان بیان آنان بیگانه است، قادر نخواهند بود شنیده ها و آموخته های خودرا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، زیر سئوال ببرند، تحقیق و بررسی كنند.در نتیجه صرفاً به یك مقلّد و تكرار كنندة طوطی وار محفوظات تبدیل خواهند شد. .اگر خلاصه و روشن بگوئیم: فرزندان چنین خلقی نسبت به فرهنگ، اندیشمندان، زبان، تاریخ و تمامی گذشتة خود بیگانه گشته، بر اساس نقشه ای كه برایش ریخته اند، به نسلی آماده به پذیرفتن بردگی تبدیل خواهند شد. زیرا یك نسل تنها زمانی به برده تبدیل خواهد شد كه از زبان مادریش و از فرهنگ و تاریخش جدا افتاده باشد. همانند نسلی كه از زبان مادریش محروم گشته است، خود این زبان نیز قربانی بزرگی بود. زیرا این زبان نتوانست رشد و انكشاف پیدا كند و به زبان علمی تبدیل گردد.

پنجشنبه 4 اردیبهشت 1393
بؤلوملر : آنا دیلی,