مقدمه :زبان تركی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیا شناخته شده است و حتی یكی از زبان شناسان بنام زبان تركی را اعجاز غیر بشری معرفی كرده است. ● زبان تركی حدود 24000 فعل دارد كه در فارسی بیش از 5000 نمی باشد ● حدود 1650 لغت تركی آذربایجانی شناخته شده است كه برای آنها لغات مستقلی در فارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماق و…. ● چند هزار لغت با ریشه تركی در زبان فارسی موجود است كه از این لغات بیش از 600 لغت جزء كلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا ، خانم ، سراغ، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، اردك، آرزو، سنجاق، دگمه، تشك، سرمه، فشنگ ، توپ ، تپانچه، قاچاق، گمرك، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الك، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چكش، چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروك،…. اینك از انسان شروع می كنیم: دده: پدر بزرگ ننه: مادر بزرگ آتا و بابا: پدر )فادر انگلیسی(آنا: مادر )مادر انگلیسی(قایین: ) برادر زن و یا برادر شوهر(بالدیز: ) خواهر زن(باجاناق: ) این كلمه در فارسی معادل ندارد و به همین شكل استفاده می شود.(گؤرومجه: ) خواهر شوهر(قارداش: برادر )بطور مطلق(آغا بَی: برادر بزرگ اینی: برادر كوچك آبلا: خواهر بزرگ باجی: خواهر )بطور مطلق(مانی: عمو )عمّ در عربی(تی زه: خاله )خالة در عربی(دایی: دایی ) این كلمه تركی در فارسی معادل ندارد و به همین شكل استفاده می شود.( و اما در حیوانات اینك: گاو ماده سیغیر: گاو )مطلق(اؤكوز: گاو نر )كه به گاو آهن بسته می شود(بوغا: گاو نری كه آماده مبارزه و یا جفت گیری است.گؤنگه: گاو نر گوشتی دؤیه: گاو ماده جوان توسون: گاو نر جوان دانا: گوساله یك ساله بوزاو: گوساله شیر خوار دامیزلیق: گاو نر یا ماده ای كه برای ازدیاد نسل نگهداری می شود.قوُیون: گوسفند قُوچ: قوچ ) كه كلمه تركی است(بورولموش اركك: )قوچی كه آخته شده است(توخلو: گوسفند نر یكساله شیشك: گوسفند ماده یكساله قویروق لو: گوسفندی كه از جنس آسیایی است.قیسا قویروق: گوسفندی كه از جنس استرالیایی و یا مرینوس می باشد.تاولی: برّه جوان گوشتی قوزو: برّه ---------- اؤردك: مرغابی سونا: مرغابی نر یاشیل باش: مرغابی ماده چؤركه: مرغابی جوللوخ: مرغابی نیزار قارا باتاخ: مرغابی سیاه قاش قالداخ: مرغابی سرخ آلما باش: مرغابی كه سر بزرگ دارد.قاشیق قاقا: مرغابی كه منقارش مثل قاشق* است.گؤی قاناد: مرغابی آبی رنگ دمیر قاناد: مرغابی كه در هنگام پرواز دیر اوج می گیرد.آلا تینجا: مرغابی كه رنگ سیاه و سفید دارد.باخچان: مرغابی كه چشمان قشنگی دارد.آنقوت: مرغابی قهوه ای رنگ كه از هوش كمی برخوردار است و زود به دام می افتد. " افعالی كه در فارسی معادل ندارد: سیپقارماق: نوشیدنی را بصورت مكیدن نوشیدن تامسیماق: نوشیدنی را یك دفعه سر نكشیدن، بلكه جرعه جرعه و با لذت خاصی نوشیدن. آغلاماق چشیتلری: انواع گریه كردن: آغلامسینماق: بغض كردن و چشم ها را تر ساختن. اینلمك: یواش و بی صدا گریه كردن سیزلاماق: گریه و زاری كردن سیتقاماق: با حالت التماس گریه كردن هیچقیرماق: با صدای گرفته كه حاكی از زیاد گریه كردن است، گریه كردن هؤنگورلمك: زار زار گریه كردن زیریلداماق: گریه ای كه دیگران خوششان نیاید و یا گریه بچه گانه و غیر منطقی اینقالاماق: گریه بچه شیرخوار فعل واجب الاداء در فارسی و عربی وجود ندارد و باید حتما از كلماتی همچون " باید " و " المفروض " و مانند آن استفاده كرد. به این فعل در تركی " گركلیلیك كیپی " گفته می شود:یتیشملیییك:باید خودمان را برسانیم. یمه لیسن: باید بخوری فعل شرط در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. برعكس فعلهای شرط تركی كه از كاربردی ترین افعال است و ترك زبان را از استخدام حروف شرط بی نیاز می كند:گلسه: اگر بیاید ده سه: اگر بگوید ایچسه: اگر بنوشد فعل تمنی ) ای كاش ...( در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. به این فعل در تركی " دیلك" ویا "ایستك كیپی " گفته می شود: اولایدی: ای كاش می بود قیزیل گول اولمایایدی: ای كاش گل سرخ نبود سولمایایدی: ای كاش زرد نمی شد قدرت مشتق سازی از خود كلمه در عربی و تركی بی نظیر است درحالیكه در زبان فارسی بسیار كم و ضعیف دیده می شود: ایتی: تیز ایتیلتمك: تیز كردن ایتیله شمك: تیز شدن ----------- دؤز: درست دؤزه لمك: درست شدن دؤزه لتمك: درست كردن دؤزمك: به نظم درآوردن دؤزولمك: به نظم كشیده شدن ----------- ساری: زرد سارالماق: به رنگ زرد درآمدن سارالتماق: به رنگ زرد درآوردن ----------- به زك: زینت به زه مك: زینت كردن به زنمك: مزین شدن نكته مهم: در تركی فعلی وجود دارد بنام فعل دو طرفه، یعنی گوینده و فاعل فعل در آنِ واحد، مفعول آن فعل هم محسوب می شود. به این فعل در تركی " دؤنوشلو " فعل می گویند. مثل مزیَّن شدن در فارسی كه اصل آن از كلمه زُیّن در عربی گرفته شده است كه معنای آن زینت شدن یك وسیله دیگری است. در حالیكه معنای كلمه " به زنمك" در تركی زینت شدن به وسیله خود شخص است. الآن بعضی نمونه ها از این فعل بی معادل در فارسی: اؤرتونمك: خود را پوشانیدن یووونماق: خود را شستشو دادن قوُ جونماق: از درد به خود پیچپدن متعدی كردن فعل در بسیاری از افعال فارسی غیر ممكن است و باید از راههای دیگری استفاده كرد. ولی در تركی همه افعال لازم را می توان از همان ریشه متعدی كرد: كسمك ---« كستیرمك: بُریدن ---« بُراندن ) یعنی كس دیگری را به بریدن وادار كردن( آلماق---« آلدیرماق: خریدن---« خَراندن! ) یعنی كس دیگری را به خریدن وادار كردن( ساتماق---« ساتتیرماق: فروختن---« فروختاندن! ) یعنی كس دیگری را به فروختن وادار كردن( یریمك---« یریتمك: راهاندن رفتن---« رفتاندن! ) یعنی كس دیگری را به راه رفتن وادار كردن( فعل امر در فارسی تابع قاعده خاصی نیست و از ریشه فعل درست نمی شود. به نظر زبان شناسان بی قاعده بودن هر زبان نشانه ضعف و سستی آن زبان است. پختن---« پز! )خ---« ز تبدیل شده است( رفتن---« رو! )ر---« و تبدیل شده است( كردن---« كن! )د---« ن تبدیل شده است(دیدن---« ببین! ) كه اصلا از مصدر دیدن فعل امر ندارد.( درد دل: بدون هیچ تعصبی می گویم كه اگر كسی در ایران متولد نشود و اینها را از این و آن نشنود و ازبر نكند، تا سالیان سال نمی تواند یاد بگیرد. این مشكل را دوستان خارجی مقیم ایران همگی اظهار می كنند و از بی قاعدگی فارسی شكایت دارند. در حالیكه فعل امر در تركی از ریشه اصلی كلمه ساخته می شود و در این خصوص یك استثنا هم در تركی یافت نمی شود. بسیاری از ظرافت ها و فرق های ظریف در افعال تركی وجود دارد كه آنها را با زبان فارسی نمی توان بیان كرد. مثلا " قوُوماق " و " قوُوالاماق " هر دو در فارسی به معنای طرد كردن و دور كردن است. در حالیكه بین آنها فرق جزیی وجود دارد كه تركها در استعمال آن را لحاظ می كنند

شنبه 6 اردیبهشت 1393
بؤلوملر : آنا دیلی,