سال پیش در ایران قطعنامه "آزه‌ربایجان دانیشیر" (آزربایجان سخن میگوید) همراه با ترجمه آن به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی منتشر گردید. این قطعنامه كه تاكنون به امضای هزاران تن رسیده و در مجامع جهانی انعكاس وسیعی داشته است

" style="color:#000000;font-family:times new roman,serif;font-size:medium"> علیرغم اهمیت و نكات بسیار مثبت آن از جمله تاكید صریح بر لزوم گذر به نظام فدرالی در ایران؛ دارای تناقضات داخلی چندی مانند كاربرد همزمان تعبیرات "یك ملت" (ملت ایران)، "چند ملت" (ایران كثیرالمله) و "چند قوم" (تنوع قومی) نیز بود. حال آنكه با ابزاری مانند "یك ملت" و "قوم" نه میتوان مساله ملی در ایران را به درستی درك و تبیین كرد و نه حل نمود. همچنین در سال گذشته، به مناسبت روز جهانی زبان مادری نخستین كنگره زبان مادری در تبریز مركز آزربایجان برگزار گردید. از نكات بسیار مثبت قطعنامه این كنگره، نام بردن از "ملیتهای ایران" و "زبان تركی" به جای ترمهای دولتی-راسیستی "قوم" و "آزری" است. (ترمهائی مانند "قوم"، "آزری"، "زبان محلی"، "تدریس ادبیات به زبان مادری"به جای "تحصیل به زبان ملی تركی" و "رسمی شدن آن در دولت مركزی و در مقیاس سراسری" و .... جزء خزینه لغات و گفتمان پان ایرانیسم بوده و مطلقا میباید از فرهنگ سیاسی ایران و بویژه فرهنگ سیاسی ترك-آزربایجانی حذف شوند).

" style="color:#000000;font-family:times new roman,serif;font-size:medium">این قطعنامه ها و نظایر آنان، با توجه به انعكاس و ثبتشان در مجامع جهانی، اسناد تاریخی بسیار مهمی در سیر مبارزات دمكراتیك خلق ترك و آزربایجان و دیگر ملل ساكن در ایران، روند مدنی و معاصر شدن و آشتی جامعه ایران با حقوق بشر، دمكراسی و مدرنیته میباشند. با اینهمه قطعنامه های مذكور دارای دو كمبود اساسی، یعنی نبود دو خواست حیاتی و بنیادی "انجام اصلاحات دمكراتیك زبانی در قانون اساسی موجود" و "رسمیت یافتن زبان تركی در مقیاس سراسری" بودند. عدم اشاره، تاكید و تلفظ این دو خواست بنیادین اهمالی بزرگ و غیرقابل توجیه در آنها بشمار میرود.

لزوم اصلاحات دمكراتیك زبانی در قانون اساسی

 

در قطعنامه روز زبان مادری اشاره ای به بعد حقوقی-قانونی مساله زبانهای ملل ساكن در ایران و لزوم انجام اصلاحات در قانون اساسی و گنجاندن خواست دمكراتیك رسمیت زبان تركی در مقیاس سراسری در این قانون نشده است. حال آنكه كلید حل مساله زبانهای ملی و مساله ملی در همین قانون نهفته است. اصل ١٥ قانون اساسی فعلی، در راستای نژادپرستی زبانی (لینگوئیسیسم) و قومیتگرائی افراطی فارسی، زبان و خط فارسی را تنها زبان و خط رسمی كشور و دولت ایران، حتی زبان و خط مشترك همه مردم و ملل ساكن در ایران اعلام كرده است. این اصل حتی در مقایسه با قانون اساسی مشروطیت نیز، كه در آن فقره ای در باره زبان رسمی وجود نداشت، اصلی عقب مانده و راسیستی است. (در قانون اساسی بعد از انقلاب مشروطیت ١٩٠٦ زبان رسمی كشور قید نشده بود. با حركت از این نقطه تسلیت نامه ی مجلس اول در مرگ مظفرالدین شاه قاجار، در روزنامه ی مجلس به دو زبان فارسی و تركی چاپ گردیده است. دكتر ض. صدر، روزگار نو، شماره آزر ١٣٧٥، ص ٦٨). اصول غیردمكراتیك ١٥ و ١٩ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با رسمیت دادن انحصاری به زبان و خط فارسی و به رسمیت نشناختن حضور و هویت ملل مختلف ساكن در ایران (از جمله با تاكید به "ملت ایران" به جای "ملتهای ایران")، خود از ریشه های مساله ملی و زبانی در ایران شمرده میشوند.

 

در ایران زبان اكثریت مردم از طرف دولت قانونا و حقوقا به رسمیت شناخته نشده و در عمل اكثریت مطلق شهروندان و ملتهای ساكن در آن - به غیر از فارسها و قسما ارمنیها - نسلهاست كه از كاربرد رسمی زبان ملی و مادری خود در عرصه های دولتی و اجتماعی، در ادارات و محاكم و مكاتبات رسمی، علائم خیابانی و رسانه های عمومی سراسری و از حق تعلیم و تعلم به زبانهای ملی و مادری، از حق داشتن مراكز آموزشی و از امكانات گسترش فرهنگ خویش همانگونه كه فارسها از آن برخوردارند محروم نگاه داشته شده اند. و این در حالی است كه در قانون اساسی كشور، زبان محلی قوم اقلیت ٣٠٪ –٢٥٪ ی فارس، یگانه زبان رسمی و دولتی كشور كثیرالمله ایران و زبان جانشین و اجباری در همه عرصه های دولتی، اجتماعی، آموزشی و اقتصادی اعلام شده و از حمایت بی قید و شرط و همه جانبه دولت جمهوری اسلامی برخوردار است.

 

با این وصف، هرگونه گشایش دمكراتیك در مساله ملی و مساله زبانهای ملی در ایران، از تغییر قانون اساسی به شدت عقب مانده فعلی كه با روح قومیتگرایی افراطی فارسی، كولونیالیسم فرهنگی و نژادپرستی زبانی (لینگوئیسیسم) نگاشته شده است آغاز میشود. پایان دادن به رسمیت انحصاری زبان فارسی در قانون اساسی، نخستین نشانه ملموس آغاز روند واقعی پلورالیسم، دمكراتیزاسیون، معاصرشدن جامعه و دولت ایران و احترام گذاردن آنها به هویت و حقوق شهروندان ایرانی خواهد بود. از اینروست كه در هر فراخوانی برای دمكراسی و برابری ملل و زبانهایشان در ایران، میبایست پیش از همه چیز لزوم تغییرات دمكراتیك و بازنویسی قانون اساسی خواسته شده باشد. در یك كلام، هر حق و هر حقوقی كه برای خلق، زبان و فرهنگ فارسی رسما شناخته شده، قانونا تضمین و در عمل اجرا میشود میباید عینا برای ملتها و دیگر گروههای ملی ایران، زبانها و فرهنگهایشان نیز شناخته، تضمین و اجرا گردد.

 

رسمیت زبان تركی، تنها تضمین عملی احترام به حقوق زبانی خلق ترك در ایران

 

از نقیصه های قطعنامه روز زبان مادری، عدم اشاره و تاكید نكردن به كلید حل مساله زبانهای ملی یعنی خواست محوری رسمی شدن زبانهای ملی و بویژه زبان سراسری تركی - كه ذاتا در ایران به مدت دهها قرن زبانی دولتی بوده است- میباشد. خواست آموزش زبانهای مادری و یا تحصیل به زبان تركی در ایران كه علی رغم تصریح قانون اساسی هرگز اراده سیاسی ای برای اجرای آن در جمهوری اسلامی موجود نشد، به تنهایی و بدون رسمی شدن زبان تركی، شعاری عقیم و كوته نگرانه، خواستی بدون ضمانت اجرایی، واپس گرایانه و بدون آینده است و نشان از نشناختن قدرت نهادینه شده قومیتگرایان فارس در نظام دولتی ایران دارد. چرا كه حتی در صورت اجرای این اصول نارسا و اعاده برخی از حقوق معوقه ملی، زبانی و فرهنگی ملل غیرفارس ساكن در ایران؛ اگر این حقوق مستظهر به ذكر و تاكید صریح رسمی بودن زبانها و برابری مطلق ملل ساكن در ایران در قانون اساسی ای مدرن و دمكراتیك نبوده باشند، هیچگونه تضمین عملی برای ادامه پایبندی دولت ایران به اجرای آنها و قلع و قمع نشدنشان در آینده از سوی حكومتها وجود نخواهد داشت. در شرایط ایران، تنها تضمین برابری زبانهای فارسی و تركی و خلق های فارس و ترك، رسمیت هر دو زبان تركی و فارسی در مقیاس سراسری و شناخته شدن و تصریح حقوقی و قانونی برابری این دو خلق و این دو زبان در قانون اساسی است. تجربیات سده اخیر بوضوح نشانگر این حقیقت است كه حل مساله برابری ملل ساكن در ایران و پاكسازی بقایای نژادپرستی زبانی (لینگوئیسیسم) و كولونیالیسم فارسی ریشه دار و نهادینه شده از ساختار دولت ایران، امری نیست كه بدون داشتن پشتوانه قانون اساسی مدرن، دمكراتیك و عادلانه و تنها با بخشنامه های دولتی و یا سلیقه فردی این و یا آن مقام دولتی محلی و یا حتی حكومتها، امكان پذیر باشد:

 

تجربه اول: پس از انقلاب ناكام مشروطیت ایران كه اساسا منشاء تركی-آزربایجانی داشت و متاثر از تحولات تركیه (عثمانی) و قفقاز روسیه (آزربایجان شمالی) و نتیجه آشنایی دولت و آریستوكراسی ترك-آزربایجانی قاجار با جهان غرب بود، قانون اساسی مشروطیت به تصویب رسید. در این قانون هیچكدام از زبانهای فارسی و تركی رسمی و دولتی نبودند. اما این بیطرفی و موازنه منفی قانونی، در عمل مانع از رخنه و تسلط نژادپرستی زبانی و قومیتگرائی فارسی بر اركان دولت نگردید، بلكه بر عكس زمینه آنرا مهیا كرد.

 

تجربه دوم: با ایجاد حكومت ملی آزربایجان به سال ١٣٢٤ این دولت، زبان تركی را زبان رسمی خویش اعلام نمود. دولت مركزی تهران كه با عقد قراردادهایی با حكومت آزربایجان، رسمیت زبان تركی در خطه آزربایجان را كرها پذیرفت. اما در عمل، به سبب رسمی نبودن زبانی تركی بر اساس قانون، دولت تهران از اجرای مفاد قراردادهای امضاء كرده خود سرپیچی نموده و پس از یورش به آزربایجان و به آتش كشیدن كتب تركی و تخریب و غارت مراكز آموزشی تركی، نه تنها زبان تركی در آزربایجان را رسما ممنوعه اعلام كرد، بلكه سیاست همه جانبه ریشه كردن زبان تركی و امحاء هویت ملی و خود ملت ترك در سراسر ایران را تشدید نمود.

 

تجربه سوم: پس از ساقط شدن دولت استعمار نشانده و پان ایرانیست پهلوی، در قانون اساسی جمهوری اسلامی، بیشتر به سبب خالی نبودن عریضه، حق آموزش ادبیات زبانهای ملل ساكن در ایران به صورتی بسیار ناقص شناخته شد. اما پس از گذشت ٢٦ سال از تصویب این قانون، هنوز اكثریت مردم و در این میان خلق ترك در سراسر ایران از آموزش به زبان ملی و مادری خود محروم نگاه داشته شده اند و دولت ایران همچنان به لطائف الحیل از اجرای آن جلوگیری مینماید.

 

سه تجربه قانون اساسی مشروطیت، توافقنامه های دولتین تبریز (آزربایجان) و تهران (فارسستان) در دوره حكومت ملی آزربایجان و قانون اساسی جمهوری اسلامی نشان میدهند كه با توجه به قبضه شدن دولت ایران توسط قومیتگرایان افراطی فارس كوچكترین امیدی به شناخته شدن حقوق زبانی ملل ساكن در ایران، وجود ندارد. مگر آنكه زبانهای ملی موجود در ایران و در راس آنها زبان سراسری تركی، رسمی و دولتی اعلام شوند و این حق دمكراتیك در قانون اساسی كشور صریحا منعكس گردد. در غیر اینصورت، همانگونه تاكنون بوده است، مقامات دولتی همواره و به طور كیفی، بدون ارائه هیچ دلیل و عذری و با فراغ خاطر، هر آن كه اراده نمایند میتوانند از كاربرد زبان تركی، تحصیل به زبان مادری، حتی از سخن گفتن كودكان به تركی، از انتشار نشریات تركی و تركی نویسی، از كاربرد نامهای تركی افراد و مغازه ها، از برگزاری كنگره های زبان مادری و..... نیز ممانعت كنند. چنانچه اخیرا:

 

-مقامات استان آزربایجان شرقی، بدون ارائه هر گونه دلیلی از برگزاری دومین كنگره زبان مادری در تبریز ممانعت بعمل آورده اند،

-در برخی مدارس آزربایجان صندوقهای جریمه برای تركی حرف زدن گذاشته شده است،

-شیوه‌نامه نشریات دانشجویی كاربرد نوشته های تركی و دیگر زبانهای غیرفارسی را به سقف ٢٠% مطالب هر نشریه محدود نموده است،

-در برخی از شهرهای آزربایجان كاربرد الفبای تركی لاتین در نشریات و استفاده از نامهای تركی در نام مغازه ها ممنوع گردیده است و .....

 

البته آشكار است كه رفتار ظاهرا كیفی مقامات ترك ستیز استانهای آزربایجانی و دیگر مناطق ترك نشین ایران و آزادی بیحد و حصر آنها در محدود نمودن حقوق ملی خلق ترك و دشمنی با زبان و فرهنگ و هویت تركی، آنچنانكه بنظر میرسند كیفی نبوده، در اصل جزئی از سیاستهای راهبردی و كلی دولتند.

 

رسمی شدن زبان ملی تركی، خواستی استراتژیك

 

در ایران و آزربایجان، ضرورت گذار از ذهنیتهای سنتی و روشهای كنونی و دمكراتیزه‌ كردن سیاست تركی به میان آمده است. یعنی آنكه راه رسیدن به دمكراسی و حقوق ملی خلق ترك در ایران میبایست با دیدگاه و راهكارهایی نوین هموار گردد. خواست استراتژیك "رسمیت زبان تركی" در صدر این راهكارها جای دارد. زیرا رسمی بودن انحصاری زبان فارسی از همه جهت بر علیه منافع استراتژیك خلق ترك و زبان و فرهنگ تركی در ایران است. رسمی و دولتی شدن دوباره زبان تركی در ایران و ضرورت انجام تغییرات لازمه در این راستا در قانون اساسی، اساسیترین، عاجلترین و غیرقابل چانه زنی ترین نیاز فرهنگی، حق طبیعی و خواست دمكراتیك مردم ترك در ایران است. هر كس با هر مشرب سیاسی و از هر زاویه ای كه به این مسئله نگاه كند؛ ایراندوستی، حقوق بشر، اسلامیت، پراگماتیسم سیاسی، دمكراسی، توسعه اجتماعی-سیاسی، مدرنیت .... میبایست مصرا خواستار دولتی و رسمی شدن زبان تركی در ایران گردد. و البته مقصد از رسمی شدن، نه در سطح منطقه ای و محلی (مثلا در آزربایجان) است، بلكه زبان سراسری تركی علاوه بر رسمی بودن در آزربایجان، شمال خراسان و جنوب ایران، میبایست مانند گذشته یكی از زبانهای رسمی و دولتی دولت مركزی ایران و زبانی رسمی در مقیاس سراسری باشد.

 

در ایران رسمی و دولتی شدن تنها زبان فارسی (و غیررسمی و غیردولتی شمرده شدن همه زبانهای دیگر) محصول شرایط خاص سیاسی ایران و جهان در آغاز قرن بیستم، در نتیجه و نشان نبود شرایط دمكراتیك، فقدان آگاهی و روشنگری در جامعه ایرانی و عقب ماندگی آن، بیگانگی عمیق ایرانیان و دولتیان با مقوله و مصادیق حقوق بشر، بی توجهی نخبگان و سیاسیون به واقعیات ائتنیكی و تركیب ملی مردم كشور، دوری از سنن فرهنگی ایران و شعائر تمدن اسلامی، نادیده گرفتن نقش و موقعیت هزار ساله زبان تركی در سلسله ها، دربارها و ارتشهای حاكم بر ایران، رواج اندیشه نژادپرستی در آنروزگار در تمام دنیا و بویژه نبود خودآگاهی ملی در خلق ترك ایران و غفلت مهلك نخبگان سیاسی و فرهنگی اش، یادگار استیلای استعمار انگلیس بر كشور، خواست و توطئه این دولت، كودتای نظامی پهلویها و .... بوده است. با هویدا شدن شكل افراطی، برتری طلب، استعمارگر و نژادپرست ناسیونالیسم فارسی به جای میهن پرستی و ایران دوستی، و تبلیغ و تدوین آن در داخل كشور بین دولتمردان و فرهنگیان و روحانیون و نظامیان، در پایان قرن نوزدهم مسئله زبان واحد و تـنش های ملی در این مورد نیز آغاز شده و سرانجام پس از قریب به ٨٥ سال موقعیت زبان اقلیت قومی فارس، جبرا و بزور سرنیزه حكومت دست نشانده رضاخانی و دوام آن، بعنوان تنها زبان دولتی و رسمی و رابط در ایران در تمامی زمینه های فرهنگی، آموزشی، اداری، كشوری و سیاسی تثبیت گردیده است.

 

با این اوصاف، تن در دادن به رسمیت انحصاری زبان فارسی، به معنی تایید ادامه ذهنیت نژادپرستانه و استعمارگرانه، صحه گذاردن بر تبعیض میان گروههای گوناگون شهروندان و ملتهای ساكن در ایران و مشخصا انكار هویت و حقوق خلق ترك بوده و در ضدیت با حقوق پایه ای بشر، استقلال، میهن دوستی، تجدد، توسعه و پیشرفت است. رسمی و دولتی بودن انحصاری زبان فارسی و رسمی و دولتی نبودن زبان تركی در ایران تماما در ضدیت با خواستهای دمكراتیك و منافع ملی خلق ترك در ایران بوده و به لحاظ خلق ترك كوچكترین مشروعیتی ندارد و مطلقا غیرقابل قبول است. تا زمانی كه زبان فارسی یگانه زبان رسمی و دولتی در ایران در سطح سراسری باشد، روح استعمار و نژادپرستی و سیاستهای ناشی از آنها در كشور ایران حضور خواهد داشت.

 

شرط مشاركت در روندهای سراسری: رسمیت زبان تركی

 

برای اینكه‌ فرد ترك بتواند با هویت تركی خود قبول وظیفه‌ و مسئولیت نموده‌ و با شوق و پشتكار در روندهای گوناگون زندگی خویش و حیات اجتماعی كشور دخیل باشد، بایستی زبان تركی در ایران در مقیاس سراسری به‌ رسمیت شناخته‌ شود. تائید و قبول این درخواست از طرف سردمداران دولتی و حكومتی ایران، دارای اهمیتی استراتژیك بوده‌ و میتواند مانند یك نیروی محركه‌ جامعه‌ ترك ساكن در ایران را به‌ حركت در آورد. از این روست كه میباید تغییر قانون اساسی و رسمی و دولتی شدن دوباره زبان تركی در آن در مقیاس سراسری، همراه با شناخته شدن رسمی هویت ملی و حقوق ملی خلق ترك و حق ایجاد پارلمان منطقه ای در آزربایجان دارای حق وتو كه تمام مناطق ترك نشین شمال غرب كشور را پوشش می دهد، یك صدا به پیش شرط اصلی خلق ترك و همه نمایندگان و منسوبین فرهنگی و سیاسی آن برای شركت در پروسه‌های سراسری در ایران و در هرگونه حمایت از هر شخصیت و كاندیدا و فرقه و نهاد و حزب و حكومت و ..... در انتخابات نمایندگان مجالس مختلف و بویژه انتخابات رئیس جمهوری تبدیل شود. وظیفه روشنفكران ترك، تلاش برای درك ضرورت و ماهیت استراتژیك این خواست كلیدی، همگانی و توده ای نمودن سریع آن در میان پاره های خلق ترك در سراسر ایران، انعكاس رسمی و هر چه گسترده این خواست ملی در تمام پلاتفرمهای فرهنگی و سیاسی داخل و خارج كشوری و تثبیت و تسجیل آن در بالاترین سطوح نهادهای بین المللی است. جای خوشبختی بسیار است كه عمده روشنفكران ترك ایرانی نیز مسئولانه و عملا در این جهت گام برمیدارند (نگاه كنید به نوشته دیگر اینجانب به نام "من از رسمیت بخشیدن به زبان تركی سخن میگویم").

 

خطای استراتژیك برخی از فعالین ترك

 

در دهمین نشست پارلمان ادبیات دانشجویی ایران، مدیر جلسه وحید حیدری گفته است: "در طول تاریخ، به خاطر سیستم حكومت‌ها در حمایت از یك زبان و یك ملت، بقیه زبان‌ها به اعدام و حبس ابد فرهنگی محكوم شده‌اند". وی با تاكید بر لزوم به رسمیت شناختن زبان تركی ایران به‌عنوان زبانی كه از نظر مخاطب در اكثریت است، در كنار زبان فارسی و همچنین اجازه تدریس به زبان كردی ایرانی در مدرسه‌های كردنشین در گام اول، اضافه نموده است: "كشورهای بیگانه دوست دارند امتیاز چند زبانه كردن ایران را به نام خود ثبت كنند و با این حركت دایگان مهربانتر از مادر شوند. ولی مسؤولان امر باید در جهت به رسمیت شناختن آنها اقدام كنند؛ زیرا اینجا نه افغانستان است؛ نه عراق. اینجا ایران است". با وجود چنین نهادهای سراسری دمكراتیك ایرانی كه صراحتا خواستار رسمیت زبان تركی در ایران شده اند، متاسفانه و با حیرت فراوان هنوز شاهدیم كه در بعضی از نوشته و دیدارهای فعالین فرهنگی و سیاسی ترك ایرانی، با طیب خاطر از رسمی باقی ماندن انحصاری زبان فارسی دفاع میگردد. مثلا در دیدار اخیر گروهی از فعالین و فرهنگیان آزربایجانی با مهدی كروبی نامزد ریاست جمهوری چنین موضع نادرستی اتخاذ شده است (نمونه های دیگر: در نوشته بحران هویت درمیان جوانان آزربایجان از محقق محترم حسن راشدی چنین گفته میشود: "اگر ...... این جمعیتِ ۳۰ میلیونی بتوانند در كنار زبان رسمی كشور به زبان خود در مدارس و دانشگاهها نیز تحصیل كنند ....." و یا در خبر "شیرین عبادی خواستار آموزش زبانهای ملی در ایران شد"، این بانوی ترك و آزربایجانی صاحب جایزه صلح نوبل، در حالیكه خواستار آموزش به زبانهای مادری میشود، از رسمی بودن زبان فارسی مانند امری طبیعی یاد میكند و می گوید: "ما تبعیض در مورد زبان هم داریم ... زبان رسمی فارسی، ولی آیا نمیشه كسایی كه كرد و آزری و بلوچ هستن نمیشه دو زبان رو به اینها یاد بدیم ؟ چیزی كه بارها و بارها درخواست شده ......").

 

مطرح ننمودن و یا از قلم افتادن شعار و خواست استراتژیك رسمیت و دولتی شدن زبان تركی در مقیاس سراسری از سوی برخی از روشنفكران و فعالان ترك و آزربایجانی ایرانی در قطعنامه ها و نوشته های منتشره در جرائد - بویژه اكنون كه حتی ملتهای كم شماری مانند تركمنها و كردهای ایران نیز خواستار رسمیت زبانهای خود شده اند- متاسفانه نشان از عقب ماندگی، عدم بلوغ فرهنگی و سیاسی و نازل بودن سطح جنبش ملی دمكراتیك ترك و آزربایجانی در مقایسه با جنبشهای دیگر ملل ساكن در ایران مانند تركمن و كرد؛ ضعف تئوریك، حتی فقدان پایه های تئوریك و وارد نشدن آن به مرحله تئوری سازی دارد. آشكارا دیده میشود كه در جنبش ملی در حال تجربه آموزی خلق ترك ایران، هم اكنون وجه احساسی و سلبی غالب بوده و مرحله نقادی از خود و تئوری سازی آغاز نشده است. افزون بر آن هنوز بعضی از فعالین ترك عرصه های فرهنگی و سیاسی، وقوف كافی بر سابقه رسمیت و دولتی بودن هزار ساله زبان تركی در ایران و بویژه رسمیت دولتی آن در دوره حاكمیت حكومت ملی آزربایجان در سالهای جنگ جهانی دوم، مفاد عهدنامه ها و اعلامیه های حقوق بین المللی ناظر به حقوق بشر و حقوق زبانی و الزامات دولتها در تطابق خود با آنها، سیر تاریخی و امروز نیازها و شعارهای استراتژیك خلق ترك در ایران، فعل و انفعالات دمكراتیك صورت گرفته در جهان، منطقه و كشورهای همسایه عراق و افغانستان و ...... ندارند. ازینرو نیز هنوز مشغول مطرح نمودن خواستهای بی پشتوانه و نامتناسب با شرایط و احتیاجات روز، مانند اجرای اصول غیردمكراتیك و ویترینی ١٥ و یا ١٩ قانون اساسی جمهوری اسلامی میباشند. حال آنكه گره مركزی نژادپرستی، كولونیالیسم و تبعیض زبانی در ایران، همین رسمی بودن انحصاری زبان فارسی در ایران در سطح سراسری است.

 

یادگیری زبان مادری در مدارس: شعاری نامناسب با تاخیر فازی یك صدساله

 

خواست رسمیت زبان تركی در ایران در مقیاس سراسری، اقلا در دوران معاصر گذشته ای صدساله دارد. درجا زدن، تنزل و عقبگرد برخی از فعالین فرهنگی ترك ایرانی از این درخواست به شعارهای دور از ذهنیت و مدنیت معاصر و اساسا بی پشتوانه و بدون تضمینی مانند اجرای اصول غیردمكراتیك ١٥ و ١٩ قانون اساسی - كه صریحا زبان و خط فارسی را تنها زبان و خط رسمی ایران اعلام نموده است- و یا خواستار شدن صرف آموزش زبان مادری بدون ارتقاء موقعیت حقوقی آن، رفتاری زیانبار، وضعیتی ناخوشایند و بر علیه منافع خلق ترك در ایران است. این خواست اخیر عمدتا از سوی تركان و آزربایجانیان معتقد به پان ایرانیسم لیبرال و یا خجالتی به پیش رانده می شود. همچنین به پیش رانده شدن همچو شعارها و مطالباتی، باعث ایجاد تصویری نادرست از سیر مبارزات و ماهیت و سطح خواستهای فرهنگی و سیاسی خلق ترك در نزد دیگر ایرانیان، مقامات دولتی و نهادهای بین المللی و افكار عمومی جهان می گردد. البته گروههای ملی دیگر ممكن است صرفا خواست آموزش به زبان ملی خود را مطرح نمایند. اما این خواست در باره خلق ترك در ایران كه زبانش در این كشور قبلا و به مدت هزار سال زبانی رسمی و دولتی بوده است، مصداقی ندارد. به نظر میرسد كسانی از تركان كه تنها خواستار آموزش زبان تركی در ایرانند، به اشتباه خلق ترك را با دیگر ملل ساكن در ایران قیاس نموده اند. حال آنكه زبان ملت ترك در ایران قابل قیاس با ملتهای دیگر مانند تركمن، بلوچ، حتی كرد و ... نیست. زبان تركی بر خلاف زبان این ملل، زبانی سراسری، زبان اكثریت نسبی مردم ایران، زبان رسمی دو دولت همسایه آزربایجان و تركیه، یكی از سه زبان عمده جهان و تاریخ اسلامی است؛ افزون بر آن همانگونه كه اشاره شد، تركی زبانی است كه بیش از هزار سال یكی از زبانهای رسمی و دولتی ایران بوده و از تاریخ هزار ساله رسمیت و دولتی بودن برخوردار است. و از همه مهمتر در قرن بیستم نیز، گرچه كوتاه مدت، زبان رسمی دولتی (حكومت ملی آزربایجان) بوده است.

 

خلق ترك و روشنفكران و نخبگانش، دیگر ملل ساكن در ایران و فعالین حقوق بشر باید بدانند كه دفاع از حق آموزش به زبانهای ملی و در عین حال اصرار بر ادامه رسمیت انحصاری زبان فارسی، شعار جریانات میانه رو قومیتگرای فارس و طیف لیبرال پان ایرانیستی است. (نگاه كنید به گفته داریوش همایون در مقاله "جای اقوام در جامعه و سیاست ایران، آنجا كه می گوید "..... هر راه حل "مسئله قومی" ایران می باید ...... به فارسی به عنوان بزرگترین میراث فرهنگی مشترك و زبان ملی جای لازم را بدهد". دكتر پرویز ورجاوند نیز در مقاله "زبان فارسی عامل بنیادین وحدت و پویائی حوزه فرهنگ ایران"، زبان محلی قوم فارس را زبان رسمی و ملی نامیده، خواست دمكراتیك رسمیت دیگر زبانها و یا بیان حقیقت ملی نبودن زبان فارسی را تضعیف زبان فارسی رسمی میشمارد و اینها را فعالیتی در رده جدایی خواهی و تجزیه طلبی قلمداد میكند.

 

خواست "آموزش زبان و ادبیات تركی" به كودكان كه از سوی پان ایرانیسم لیبرال مطرح می شود، حتی "تحصیل به زبان تركی"، خواست و شعار صد سال پیش تركان ایران است. برخی مقامات دولتی، گروههای قومیتگرای فارس و پان ایرانیست كه در صد سال گذشته با تمام امكانات از تحقق این خواست معصوم جلوگیری نموده اند و اكنون به این خواست چراغ سبز نشان میدهند، و یا آندسته از تركان هوادار پان ایرانیسم لیبرال كه صرفا خواهان آموزش زبان مادری اند، از تاخیر فاز یك صدساله ای در عرصه مساله ملی و حقوق زبانی ملل ساكن در ایران رنج میبرند. زیرا مردم ترك، دیگر امروز صرفا خواستار یادگیری زبان مادری در مدارس نیستند. آنها خواهان آنند كه زبان ملیشان تركی، به موقعیت زبان رسمی دولت ایران در مقیاس سراسری ارتقاء یابد.

 

مخالفت با لغو رسمیت دولتی انحصاری زبان فارسی، مهمترین و از بارزترین مشخصه های جریانات قومیتگرای افراطی فارسی، نئوفاشیسم فارسی و طیفهای گوناگون پان ایرانیسم در ایران است. هر شخص ‌و یا جریان، چپ و یا راست، بنیادگرا و یا غیردینی، فارس و یا غیرفارس كه دولتی و رسمی شدن زبان تركی در ایران در مقیاس سراسری را به بعد از حصول ایران به دمكراسی حواله كند و یا اصلا منكر شود، اگر خواهان برابری كامل حقوق و فرصتهای ملتهای ساكن در ایران با فارسها در همه جنبه های فرهنگی، زبانی، آموزشی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و دولتی و پایان دادن به رسمیت و دولتی بودن انحصاری زبان قوم فارس نباشد، اگر مستقیما و یا من غیر مستقیم مشغول به گسترش و جانشین ساختن زبان فارسی در میان ملل ساكن در ایران (از جمله با اصرار بر فارسی نویسی داوطلبانه و به جز در موارد اضطرار) باشد، به درجات مختلف آلوده به استعمار و راسیسم پان ایرانیستی است و دانسته ویا نا دانسته دشمن بهروزی مردم، صلح، توسعه، تجدد ملل و كشورهای منطقه می باشد.

 

مورد ایران: نژادپرستی زبانی، نسل كشی زبانی و زبان كشی دولتی

 

آنچه امروز در عرصه زبانی در ایران اتفاق میافتد مصداق بارز نژادپرستی است. طبق داده های نهادهای بین المللی مانند یونسكو میتوان آنرا مشخصا در "نژادپرستی زبانی"، "نسل كشی زبانی" و "زبان كشی دولتی" خلاصه نمود:

 

لینگوئیسیسم و یا نژادپرستی زبانی (Linguicism) همه ایدئولوژیها، ساختارها و اجرائاتی هستند كه در خدمت مشروع نمودن، عملی ساختن، تنظیم و تولید و حفظ تقسیم ناعادلانه قدرت و منابع مادی و معنوی بین گروههای زبانی میباشند و شامل مواردی مانند تحقیر زبانهای بومی و یا محروم نمودن كودكان از سیستم آموزشی به زبان مادری خود میگردند.

 

نسل كشی زبانی (Linguistic Genocide) ممنوعیت كاربرد زبان یك گروه در مراوده در مدارس، و یا ممنوعیت چاپ و پخش انتشارات به آن زبان و مجبور كردن كودكان به انحاء مختلف به ترك زبان پدران و مادرانشان از طرف دولت است.

 

زبان كشی (Linguicide) نابود ساختن عمدی، سیستماتیك و طراحی شده یك زبان است.

 

در اكثر موارد نژادپرستی زبانی و نسل كشی زبانی برای حفظ و افزایش قدرتی استعماری بكار برده میشوند. ایران مصداق كلاسیك كشوری است كه در آن علاوه بر نژادپرستی تباری (Racism)، نژادپرستی زبانی، نسل كشی زبانی و زبان كشی سیستماتیك گسترده ای نیز حضور دارد.

 

راسیسم پان ایرانیستی و نئوفاشیسم فارسی، زبان فارسی را به نژاد پاكان پارسی باستان و زبان تركی را به نژادپست مغولی اسناد داده و حفظ پاكی نژادی ایرانیان با وصول به خلوص زبانی آنان، یعنی ریشه كن كردن زبان تركی پلشت و دیگر زبانهای ملل ساكن در ایران و جانشین كردن پارسی پاك به جای آن را وظیفه خود میشمارد. در همین راستا رسمی و دولتی ننمودن زبان ملل ساكن در كشور كثیرالمله ایران عمده ترین تدبیر دولتی برای ریشه كردن آنها و رسمی و دولتی نمودن انحصاری زبان فارسی عمده ترین تدبیر دولتی برای جایگزین كردن زبان فارسی در ایران است. به عبارت دیگر، در شرایط فعلی، انكار كثیرالملگی ایران، انكار حقوق زبانی و فرهنگی و سیاسی برابر ملتهای ساكن در ایران، دفاع از رسمی بودن منحصر زبان فارسی و رسمی نشدن زبان دیگر ملل ساكن در ایران، بدون تعارف نژادپرستی صاف و كولونیالیسم خالص ‌است. بر این بستر است كه رسمی و دولتی نمودن زبان تركی در ایران و تضمین برابری همه جانبه دو خلق ترك و فارس ، اولین گام و شرط پالایش دولت از ذهنیت و سیاستهای نژادپرستانه ریشه دار در دولت ایران و جامعه فارس این كشور (شامل دولت، نخبگان و توده فارس زبان) است.

 

رسمی بودن انحصاری زبان فارسی: در تضاد با حقوق بشر، دمكراسی و مدرنیته

 

رسمیت انحصاری زبان فارسی محصول شرایط خاص ربع اول قرن بیستم بوده است. اكنون شرایط بكلی عوض شده است. حقوق بشر، حفظ و پاسداری از زبانها و فرهنگهای ملی و بومی، و از همه مهمتر خودآگاهی تركهای ساكن در ایران و سنگینی شان در جمعیت ایران، با رسمی بودن انحصاری زبان فارسی به هیچ وجه همخوانی ندارد. ماده ١٥١ اعلامیه جهانی حقوق زبانی صریحا میگوید "همه جمعیتهای زبانی حق دارند كه زبانهایشان در سرزمین- قلمرو خود به طور رسمی بكار برده شوند". به اینها پذیرش و شناخته شدن هویت ملی و زبانهای ملتهای گوناگون در كشورهای همسایه افغانستان، عراق، تركیه و ... را نیز میبایست افزود. برآیند همه این عوامل باعث گردیده كه برای نخستین بار در تاریخ معاصر، ملتهای ساكن در ایران صراحتا حاكمیت انحصاری زبان محلی فارسی و سلطه سیاسی قوم اقلیت فارس بر كشور كثیرالمله و دولت ایران را زیر سوال ببرند. اكنون همه آگاه شده اند كه اجبار و تحمیل زبان و فرهنگ فارس در ایران كه اكثریت جمعیت آن را ملتهای غیر فارس تشكیل میدهند، از مشروعیتی تاریخی برخوردار نیست. اعلام زبان محلی قوم اقلیت فارس زبان به عنوان زبان ملی، مشروعیت و قانونیت خود را نه از پذیرش داوطلبانه ملتهای ساكن در ایران، بلكه از طریق توطئه های استعمار انگلیس و سرنیزه رضاخان كسب كرده است.

 

بنظر میرسد كه بخشی از نخبگان ایرانی، فعالین حقوق بشر و شماری از فعالین ترك ایرانی كه هنوز خواستار رسمی ماندن انحصاری زبان فارستی اند، درك و بینش درست و امروزی ای از مساله ملی در ایران، مدرنیته و دمكراسی ندارند. مدرنیته، جوهر پروژه دمكراسی در قرن بیستم است. مدرنیته یعنی رها شدن از وصایت. امروزه تئوری و گفتمان دمكراسی علاوه بر حق رای، حق مشاركت و حق تمثیل را نیز به یك درجه و همزمان در بر میگیرد. به بیان دیگر آنانیكه خواستار لغو رسمیت انحصاری زبان فارسی شده و پایان دادن به وصایت قوم فارس و زبان و فرهنگش بر ایران را طلب می كنند، عملا جوهر مدرنیته و راه دمكراسی را به مردم كشور نشان میدهند و هنگامی كه از شناخت، برابری، مشاركت و تمثیل رسمی ملل و زبانهای غیرفارس ایران در ساختار دولت و تعریف هویت ایرانی صحبت و دفاع می كنند، از مدرنیته و دمكراسی صحبت و دفاع می كنند. به عبارت دیگر تا زمانیكه ملل غیرفارس ایران در ساختار نظام و كشور از حق مشاركت برابر و نیز حق تمثیل برابر - از دولت فدرال گرفته تا تمثیل زبان و هویت خود به صورت رسمی و دولتی شدن زبانهایشان برخوردار نشوند نمیتوان از دمكراسی و جامعه ای مدرن صحبت كرد.

 

هر قانون اساسی در كشور كثیرالمله ایران كه اصل رسمی و دولتی بودن انحصاری زبان فارسی در آن گنجانده شده باشد؛ و یا هر شخصیت، گروه سیاسی و یا نیروی اجتماعی كه مخالف رسمیت و دولتی شدن زبان تركی در ایران و در مقیاس سراسری باشد، واپسگرا و از همان آغاز دشمن تجدد-مدرنیته و دمكراسی-مردمسالاری، و بدخواه مردم ایران است. مسئله زبانهای ملل ساكن در ایران و رسمی شدن زبان تركی در مقیاس سراسری، در مركز مبارزه دمكراتیك ملل ساكن در ایران قرار دارد. دمكراسی اگر به معنی گزیدن بهترینها باشد میشود گفت رسمیت انحصاری زبان فارسی بدترین و ارتجاعیترین گزینش و گزینه ای صددرصد غیردمكراتیك است. زبان دمكراسی در ایران تركی است، لری است، بلوچی است، اما فارسی اجباری و جانشین نیست. فارسی اجباری و جانشین تنها میتواند زبان استعمار، نژادپرستی و نسل كشی زبانی باشد.

 

توضیح عكس: زبان تركی از زبانهای رسمی بكار برده شده بر ضرب سكه در ایران بوده است. قریب به تمام دولتهای تركی حاكم بر ایران، زبان و عبارات تركی با خط عربی و یا اویغوری را به عنوان زبانی رسمی و دولتی در سكه ها، مهرها، طغراها، توقیعات، فرمانها و نامه های خود بكار برده اند. سلسله های موغول، ایلخانی (هولاكویی)، جلایری (ایلكانی)، چوپانی، اینجویی (آل مظفر)، تیموری (گوركانی و میرانشاهان)، قاراقویونلو (بارانلو)، آغ قویونلو (بایندری)، صفوی (قزلباشها)، افشار و قاجار در میان این دولتهای تركی هستند. بر اغلب سكه های ترك، عبارت سؤزوموز (سوزیموز، سیوزمز) و یا بعضا سؤزوم (سزم) به معنی "فرمان ما" ضرب و نام سلاطین ترك به زبان تركی و به یكی از سه خط اویغوری، عربی و چینی نگاشته میشده است

سه شنبه 13 خرداد 1393
بؤلوملر : آنا دیلی,