امپراتوری غزنویان، وسیع ترین امپراتوری شرق دنیای اسلامی است. اطلاعات وسیعی در باره ی این امپراتوری به زبان های عربی، فارسی و ترکی که در همان زمان حکومت آنان نوشته شده باشد وجود دارد. البته باید اضافه کرد که متاسفانه بعد از روی کار آمدن سلسله ی پهلوی در ایران، جهت گیری خاصی صورت گرفت و همه ی حقایق را به نفع شوونیزم وارونه نشان دادند. این حرکت غلط تا امروز هم تداوم یافته است. نه تنها غزنویان، بلکه مجموعه ی ترکان را با عناوینی چون غلامان ترک و…-در ترجمه ها، بررسی ها و اصولا در همه ی مواغ�-�، روبرو ساخته و ضمن وارونه نشان دادن حقایق، نفرت خود را نشان داده اند. البته اروپا از ۵ قرن پیش دست به چنین کینه توزی ها زده است، اروپا حق دارد!؟ چرا که اروپا سه بار شمشیر ترکان را بر بالای سر خویش احساس کرده است: اولین بار در سال ۱۷۰ پیش از میلاد مته خان توانست تا قلب اروپا را به تسخیر درآورد؛ در قرن چهارم میلادی آتیلا دوباره امپراتوری خود را تا اروپا گسترش داد و سومین بار هم سلطان محمد فاتح توانست پایتخت رم را تسخیر و تمام ممالک شرق اروپا و شاخ آفریقا را در دست بگیرد. لذا اروپا سه بار طعم تلخ شکست در برابر ترکان را تجربه کرده است و آخرین بار کار به جایی رسید که در کلیسا نشستند و دعا خواندند تا خداوند شر ترکان را از سرشان رفع کند و هنر گوتیک تمام توان خود را در این جنگ مقدس! به کار گرفت. اروپا همواره در مقابله با اسلام، با پرچمدار آن – ترکان روبرو گشته است و جنگهای ۱۸۰ ساله صلیبی با شکست اروپا به اتمام رسید. اما به تدریج این جنگ مقدس جای خود را به صلح مقدس داد و آن، زمانی بود که کتابها و کتیبه های ترکی یکی بعد از دیگری از دل خاک بیرون می آمد و گنجینه های بزرگی چون کتیبه های اورخون، یئنی سئی، بالاخره دومین گنجینه ی طلا و جواهرات تاریخ جهان از دل خاکهای اولان باتور بیرون آمد و ارزشمندتر از این همه طلا و جواهرات، یک سینی نقره ای در ابعاد کوچک ۶۰* ۳۰ سانتیمتر بود که با الفبای گؤگ تورک و مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش و متنی که از مرگ یک شاهزاده ی ترک در ۲۵۰۰ پیش خبر می داد. جالبتر آنکه الفبای این سینی و متن تورکی، با الفبای کتیبه های ۳۷ گانه ی اورخون و یئنی سئی که بعد از روی کار آمدن بومین خاقان (در سال ۵۵۲ میلادی) نوشته شده، یکی بود. به عبارت دیگر خط ملی تورکان که حداقل هزار سال پاییده بود همین خط گؤگ تورک می شد. این کشف بزرگ در سال ۱۹۷۵ رخ داد. اگر در طی سده های ۱۸ و ۱۹ با کشف کتاب های عظیم “دیوان لغات التورک” و “قوتادقو بیلیک” که در زمان نزدیک به هم – سال های ۴۶۷ و ۴۶۶ هجری / ۱۰۶۹- ۱۰۷۶ میلادی نوشته شده اند- اروپائیان به خود آمده و از شدت ترک ستیزی کاسته بودند با این کشفیات تازه به سوی صلح مقدس کشیده شدند. و این در حالیست که شونیستهای آریامهری هنوز بر طبل ترک ستیزی می کوبند. (از رابطه ی شوونیزم با صهیونیزم و امپریالیزم قبلا سخن گفته ام.) کتاب های فراوانی به زبان های عربی، فارسی و تورکی در طول قرن های چهارم و پنجم هجری و قرن های بعدی در باره ی غزنویان نوشته شده اند که از مهمترین آنها می توان به کتاب های زین الاخبار، تاریخ الیمینی، تاریخ بیهقی، سلجوقنامه ها، تاریخ گزیده، مجمع التواریخ، راحه الصدور و آیه السرور، آداب الملوک، سیاست نامه و … نام برد. در میان این کتابها، کتابی مهمتر نام برده اند که به گفته ی کلیفورد ادموند باسورث اکتفا می کنیم. وی با صراحت می نویسد: “منافع فراوان به یک سو، کشف کتاب عظیم “دیوان لغات التورک” محمود کاشغری نوشته شده به سال ۴۶۶ ق / ۱۰۷۴ م خود گنجینه ای ارزشمند است و با انتشار آن، از این کان سرشار خبر همگان بهره برده اند”[۱]. این کتاب، علاوه بر آنکه نخستین فرهنگ واژگان ترکی به عربی است، اطلاعات بسیار موثقی را در مورد زبان، ادبیات، فرهنگ و ساختار تشکیلاتی ترکان ارائه داده است. هرچند که این نویسنده، دارای دیدگاههای ترک ستیزانه است، با این حال بسیاری از واقعیات تاریخی را منکر نگشته و آب پاک روی دست شوونیست های وطنی ریخته است. آنچه از این کتاب درمی یابیم، دسترسی وی به کتب تاریخی قدیمی، همچنین استفاده از دیدگاه های محققان غربی در این باب است. در مقالات پیشین، در باره ی اشکانیان، کوشانیان، خزرها و گؤگ تورکها که همگی امپراتوری های عظیم ترکان بوده اند سخن راندیم و گفتیم که در این سرزمینهای گسترده از آسیای میانه تا آناتولی، ترکان اسکان داشته و مردم بومی این سرزمینها بوده اند. از محققان در باره ی ترکان، مارکوارت تمامی این مناطق را از آن ترکان دانسته و از غلبه ی خصوصیات نژادی ترکان در این مناطق سخن رانده است.[۲] باسورت هم با آن که در گفته های مارکوارت تردید دارد با این حال، می نویسد: “معذلک بی گمان اقوام ترک در دوره های پیش از غزنویان در این نواحی اسکان داشته اند”. نویسندگان عرب و عجم – اصطخری، ابن خرداد، ابن خلگان، بلاذری، ابن حوقل، یاقوت حموی و دیگران از اسکان ترکان و داشتن زمین و عمارات، هیات ظاهری و حفظ زبان ترکی سخن رانده اند. پیش از آنکه وارد تاریخ غزنویان شویم لازم می دانم در باره ی “غلام” و “غلامان ترک” سخن گویم. متاسفانه تمام تواریخی که در باره ی غزنویان و سلجوقیان به فارسی نوشته شده است، همواره آنان را غلامان ترک نامیده، بسیاری از حقایق را نادیده گرفته اند و بنای تحریف را به اندازه ای محکم کرده اند که حتی کتابهای درسی نیز پر از چنین تحریفات است. به طوری که گویا سلجوقیان و غزنویان غلام بوده اند و از بردگی و نوکری به سلطنت رسیده اند؟! نخست آنکه در ترجمه کتب قدیمی مانند تاریخ طبری عبارت “جیش الترک” و جند الترک” به تحریف و غلط “غلامان ترک” ترجمه شده است و مترجم محترم بیش از ۵۰۰ تحریف در این ترجمه به انجام رسانده است. مسلما روزی پاسخ این بی حرمتی ها داده خواهد شد. فعلا به وفاداری آنان در امانت داری تردیدها به یقین تبدیل گشته است.. غلام به معنی نوجوان زیبا(غلمان بهشتی نیز از این کلمه آمده است)، پسر خردسال، مرد میانسال، شاگرد تربیت بیافته و در نهایت در افواه عمومی برده ی زرخرید می باشد. این واژه در قرآن هم آمده است که به معنای جوانان بهشتی ، اهل جنت، همچنین چهره ی نورانی و زیبا و تعریفی برای مومنان و ابرار و اهل تقوا آمده است. اما در سیاست و در تاریخ اصولا غلام به معنای مطیع و تحت فرمان می باشد، به طوری که صاحب ملک و ثروت فراوانی را می بینیم که در مقابل سلطان، خود را غلام حلقه به گوش می خواند؛ یعنی مطیع اوست، فرمانبردار اوست و نه نوکر و برده!؟ ترجمه ی ترکی غلام نیز “قول” می باشد که در اسیامی مردم نیز به صورت غلامعلی، غلامحسین و غیره آمده و ارادت شخص را نسبت به ائمه نشان می دهد. قول و غلام در کل تاریخ آذربایجان و ایران، به معنای کارگزار دربار آمده و از آن جمله “قوللار آغاسی” به معنای وزیر تشریفات بوده است و مقامی والا و رفیع در دربار بوده است. اما خیانت مورخان و تاریخ نویسان امروز دست به تاریخ برده و از این کلمه معانی غیر واقعی منظور داشته اند و کار را بدانجا کشانده اند که در ترجمه از عربی نیز، ترکیباتی چون جیش الترک و جند الترک را غلامان ترک ترجمه کرده اند. اگر غلام به معنی برده و نوکر بود آلپتگین چگونه غلامی است که ثروت و املاکی به مراتب بیشتر از شاه سامانی داشته است؟ رقم بسیار ستغلات و اموالی داشته که در خراسان و ماوئراالنهر شامل چند صد دیه، سرایها، باغها، کاروانسراها، حمام ها در شهرهای عمده ی آن زمان بوده است. عایدان این املاک و نیز یک میلیون گوسفند و صدهزار اسب و استر و اشتر دارایی او بوده است[۳] . او چگونه می توان نوکر و غلام به معنی نوکر و برده دانست که ثروتش چند برابر شاهنشاه سامانی و شاه آل بویه و صفاری و غیره و غیره است؟ مگر چنین غلامانی نبودند که بسیاری از شاهان را از تخت شاهی به زیر کشیدند؟ مگر احمد بن اسماعیل سامانی را در سال ۳۰۱ ق در سرای خود به قتل نرساندند؟ همین غلامان نبودند که چندین خلیفه ی عباسی را از خلافت خلع کردند و یا در دربار خلافتش به زنجیر بستند و … دفاعی از چنین اموری نمی کنیم اما یقینا می دانیم که معنی غلام آنگونه که مورخین معاصر ایران از آن دریافت دارند غلط و مغرضانه است. متاسفانه کتاب های درسی نیز پر است از چنین عبارات، تا ۳۰ % از مردم ایران را مورد تحقیر و توهین قرار دهند. اگر چنین نیست می بایست در حداقل زمان نسبت به پاک کرده این لکه ی ننگ آریامهری گام بردارند! می دانیم که جوانان و نوجوانان برومند و زیبارو را به دربار برده و سالها در تربیت و پرورش آنان صرف می کردند تا افرادی لایق و باکمالات باشند. غلامان، تربیت سختی می دیدند که نظام الملک در نظام آرمانی خود برنامه ی ۷ ساله ای را برای تربیت غلامان ترسیم می کند. در کتاب قوتادقو بیلیک(علم سعادت) که در همین زمان در دربار قاراخانیان نوشته شده است و نویسنده ی آن یوسف بالاساغونلو(خاص حاجب) بوده است اصول کشورداری و آداب الملوک را به تحریر کشیده است و به نظم آورده است). بسیاری از همین تربیت یافتگان امارت مناطق گسترده ای را در دست می گرفتند. آداب الملوک و سیاست نامه و قوتادقو بیلیک از کتابهایی هستند که در تربیت این افراد نظر داده اند. اینک برگردیم به تاریخ غزنویان. بر اساس تحقیقات بسیاری از پژوهندگان تاریخ غزنوی، تمامی سرزمین های ماوراالنهر و خراسان، زمانهای بسیار زودتر از این زمان، در دست ترکان بوده است. آنان از سلطه ی کوشانیان، اشکانیان و هپتالیان یا همان هیاطله بر این سرزمین سخن رانده اند. مارکوارت این سرزمین ها را در اوایل ظهور اسلام سرزمین ترکان می نامد؛ اصطخری نیز از ترکان خلج نام می برد که آداب ترکی، هیات و زبان ترکی را حفظ کرده و در این مناطق سکونت دارند. (قابل توجه نویسندگان کتاب های درسی – ترکان، کوچ نشین و بیابان گرد نبوده اند و گر نه چگونه این همه املاک داشته اند؟) همو می نویسد که سبکتگین نخستین فرماندهی بود که همه ی ترکان را متحد ساخت(باز توجه کنیم که از مناطق خراسان سخن می راند و گرنه، قاراخانیان امپراتوری بزرگ خود را دارند و پیش از آنان خزران حکومت مناطق وسیعی را در دست داشته اند و ترکان ساکنان اصلی این مرز و بومند). آلپ تگین فرمانده ترکان بود که همچون شاهی مستقل حکومت می کرد. قره تگین نیز در سال ۳۷۱ ق حکومت خود را تشکیل داد. آلپ تگین چنان قدرتمند بود که امیرانی داشت و مناطقی را بدانان سپرده بود. یکی از این امیران بلکاتگین بود که دست نشانده ی وی به شمار می آمد. مدتی نگذشت که مردم اورا به عنوان فرمانده خویش برگزیدند. مورخان اذعان می کنند که در سال ۳۵۵ق/۹۶۶م این امر صورت گرفت و گزینش او به حکومت غزنه بنا بر آرای عمومی ترکان بوده است. وی ۱۰ سال حکومت کرد و بوری تگین بر جای او نشست. هرچند که او برای حفظ حکومتش، خود را والی سامانیان می دانست اما، سبکتگین از طرف سامانیان امارت یافت و سبکتگین به غزنه آمد و توانست با اصلاحاتی که در امور مالیاتی و تشکیلات اداری کرد دل مردمان را به دست آورد. برخی از مورخان سعی کرده اند نسب سبکتگین را به ساسانیان پیوند دهند، در حالی که می دانیم وی بر ترک بودن خود مباهات می کرد. وجهه ی سبکتگین در دوران حکومت بوری تگین و بلکاتگین رو به فزونی نهاد. اصلاحاتی هم که در نظام اقطاع به وجود آورد و والیاتها را کاهش داد و به وضع سربازان رسیدگی نمود، به مرور نظر مردم به سوی او گرایش یافت. وی در سال ۳۸۴ق /۹۹۴م از طرف سامانیان لقب ناصرالدین و الدوله گرفت. پسر او محمود نیز لقب سیف الدوله یافت. سبکتگین در میان مردم ترک نفوذ فراوان یافت. با روی کار آمدن محمود، احترام وی رفته – رفته نسبت به سامانیان رو به کاهش نهاد و در سال ۳۹۲ق /۱۰۰۲م سکه به نام خود زد و سلسله ی غزنوی آغاز شد و خلافت عباسی نیز او را به رسمیت شناخت. امپراتوری غزنویان از هند تا آسیای صغیر توسعه یافته بود و حکومت غزنوی یکی از نیرومندترین امپراتوری های شرق به شمار می آید. اما یک نکته نیز وجود دارد و آن اینست که به گفته ی پروفسور کؤپرولو مورخان خواسته اند با دید مورخان هند سلطان محمود غزنوی را به بررسی بنشینند و آنرا بر کل ترکان تعمیم دهند و این نقیصه ای بس بزرگ می باشد. فرهنگ و تمدن غزنوی دوران حکومت غزنویان یکی از دورانهای طلایی فرهنگ و ادب ایران است. تاریخ به ما می گوید که سلطان محمود با همراه شدنش پدرش در جنگها، جنبه های عملی تربیت نظامی را آموخته بود. سبکتگین تمام تجربیات و مهراتهای خود را به فرزندش انتقال داده بود. تعلیمات مدرسه ای را ابونصر حسین از پیشوایان مذهب حنفی بدو آموخته بود. محمود قرآن را از او آموخت و بعدها نیز از مشاوره ی او بهره ها برد[۴]. سلطان محمود زبان عربی را به خوبی می دانست[۵]. اطلاعش از زبان فارسی هم به اندازه ای بود که با مشاوران فارس زبان خود سخن گوید و اشعار و مدایح شاعران را به خوبی دریابد. برخی از مورخان مانند عوفی، ادوارد براون و یان ریپکا که با نظر منفی به سلطان محمود نگریسته اند از هوش سرشار و درک سریع او را انکار نمی کنند. مسعود فرزند محمود نیز آموزش های نظامی و مدرسه ای را به کمال گذرانده بود. معلم وی ریحان خادم نام داشته که اتابک می نامید[۶]. کلیموند می نویسد که مسعود در فارسی نویسی صاحب سبک بود. او علاوه بر توقیع اسناد دیوان که برای او مهیا می ساختند گاه خود نیز مطالبی با دست خود بر آن می افزود. او قادر بود مطالب عربی را بخواند و به عربی سخن گوید.[۷]مسعود در تمام جریانات فکری اسلامی ذهن گسترده ای داشت. او ادامه می دهد “بی گمان مسعود و پدرش زبان ترکی – زبان اجدادی خود را حفظ کرده بودند و پیوسته با سربازان و فرماندهان نظامی به ترکی سخن می گفتند”.[۸] اگوست مولر، بارتولد، براون و ریپکا حمایت آنان از فرهنگ و ادبیات را ناشی از عشق بی غرضانه ندانسته اند. بیرونی دانشمند ترک زبان از حمایت بی دریخ غزنوی برخوردار بوده و “قانون مسعودی” را در نجوم به نام مسعو.د نوشته است. این شاه، زمینه نگارش کتاب تحقیق مااللهند را برای بیرونی فراهم آورده بود. در ارزیابی فرهنگ و خدمات فرهنگی این سلسله دو نظر متضاد وجود دارد. برخی نقش سلاطین غزنوی را در مقام حامی سخاوتمند هنرها و خالق فرهنگ اسلامی می دانند و برخی بر خلاف این نظرند. اما آنچه در اینجا برای ما مهم است فرهنگ ترکی این امپراتوری می باشد. از یک سو می دانیم که رقیب و همکیش این امپراتوی – قاراخانیان خود فرهنگ و ادبیاتی غنی به زبان تورکی در دربار خود می آفریدند و نقطه مقابل آنان غزنویان بودند که به جای پرداختن به زبان ترکی، به زبان فارسی اهمیت دادند و این زبان را از آسیای مرکزی تا آسیای صغیر توسعه دادند. اما، این گفته تماما صحیح نیست؛ زیرا بررسی کنندگان این عرصه نیز معتقدند که اشعار و ادبیات شفاهی با حدت و شدت فراوان گسترش می یافت و به طور ملموس مورد حمایت دربار نیز بوده است. کلیمبورد نیز معترف است که از اشعار و ادبیات ترکی چیزی نمی دانیم، اما این ندانستن دلیلی بر عدم وجود آن نیست. استاد محمد تقی بهار در کتاب سبک شناسی می نویسد:”به شهادت بیتی از منوچهری: براه ترکی مانا که خوبتر گویی تو شعر ترکی برخوان مرا و شعر غزی به نظر می رسد که در عصر اول غزنوی شعر تورکی را می شناختند و در محافل ادبی می خواندند”.[۹] نه تنها صدها شاعر در دربار غزنوی گرد آمده بودند بلکه هنرمندان و صنعتگران نواحی نیز در دربار او جمع شده بودند. مورخان از وجود بیش از ۴۰۰ شاعر در دربارغزنویان سخن گفته اند. از جمله ی این شاعران می توان از منوچهری، فرخی، عنصری، عسجدی، فردوسی و دیگران نام برد. اکثر این شاعران مدیحه سرای سلطان محمود و سلطان مسعود بوده اند و این دو را به خاطر نسب ترکی اشان ستوده اند. واژگان ترکی در همین عصر به وفور وارد زبان فارسی گردید که علاوه بر عناوین نظامی، بسیاری از کلمات را می توان در دیوان فارسی گویان این عصر یافت. غزنویان ادبیات را از عرب و معماری را از هند برگرفتند. بناهای غزنوی هنوز هم در اقصی نقاط دنیای اسلام پابرجا هستند. مقابر محمود و سبکتگین امروز هم موجودند. تندیس های فراوانی نیز در دهه های اخیر به دست آمده است و هنر پیکره سازی نیز رونق تمام داشته است. مورخان از رونق سوداگری و صنایع دستی نیز سخن رانده اند. کلیموند از وجود سوداگران و پیشه وران ترک در بغداد و دیگر شهرهای بزرگ سخن می گوید. توماس از سکه های غزنوی می نویسد و بدین نتیجه می رسد که سکه های غزنوی سنگین تر از سکه های سامانی است. وزن سکه های سامانی ۴۵ گندم بیشتر نبوده ، در حالی که سکه های غزنوی بین ۵۰ الی ۵۵ گندم بوده اند. ابن فضلان از قمها[۱۰] یا گامها و شمنان نام می برد که سازی در دست داشته اند. می دانیم که گام در آذربایجان همان اوزان یا آشیقها هستند که به آفرینش ادبی به صورت شفاهی و زبان به زبان می پرداخته اند. مورخان از احترامی که طبیبان در بین غزنویان داشته اند نیز نوشته اند. روایات باستانی ترک – از اوغوز و یافث که فرزند نوح و پیغمبر بود بر سر زبان ها بوده است[۱۱]. در این روایت ترک، غز نوه ی یافث دارای تعویذ حجرالصواعق بود که می توانست از طریق کنترل عناصر طبیعی، پیروزی در جنگ را نصیب خود کند[۱۲]. در هر صورت با وجود توسعه ی زبان و ادبیات فارسی، ادبیات ترکی نیز گسترش قابل توجهی یافته بود که متاسفانه ادیبان ایران بدان بی توجه بوده اند. کلیمبورد معتقد است که غزنویان در مقایسه با دیگر اقوام ترک نظیر خزران و قرلقان که هسته ی مرکزی اتحادیه ی قاراخانیان را تشکیل داده بودند از پیشرفت کمتری برخوردار بوده اند[۱۳

پنجشنبه 4 دی 1393
بؤلوملر : تاریخ و فرهنگ,