ایل
شیکاک از اکراد بومی سوریه و شهر حلب بودند که از زمان سلطان طهماسب صفوی
وارد خاک آذربایجان شدند و از همان بدو ورود مکراراً باعث زحمت و کشت و
کشتار و قتل و غارت در حدود غربی ایران شدند.
بعد از مرگ محمد آقا ریاست ایل بدست جعفر آقا برادر بزرگتر اسماعیل رسید. نیکلای دوم تزار روسیه جعفر آقا را به همراه عبدالرزاق خان و سید طه شمدینان برای تحبیب و تحریک به روسیه دعوت کرد(1906) پس از این واقعه حاکم تبریز از عاقبت کار نگران و سال بعد پس از مراجعت وی به ایران در یک طوطئه وی و دونفر همراهش را در تبریز به قتل رساند(1907) این کار کینه بزرگی در اسماعیل آقا ایجاد کرد. او در جنگ های مشروطه با سردار ماکو متحد شد و در جنگ سکمن آباد در خوی ، موجب شکست مجاهدان از سردار ماکو گردید. در این میان با کاپیتان دیکسن وابسته نظامی بریتانیا در وان روابط نزدیکی داشت. سیمیتقو در 25اسفند 1296مارشیمون رهبر جیلوها را ترور کرد که به قتل عام مردم کهنه شهر ، سلماس و ارومیه منجر شد. خود نیز در اثر حمله جیلوها به عثمانی فرار کرد. در 22فروردین 1297 به قتل و غارت ارامنه وان دست زد. در سال 1909 دکتر پاکارد رییس نمایندگی آمریکا در ایران شروع به دادن پول و تجهیز اکراد نمود. در کتاب ارومیه در محاربه عالم سوز ص 36 میخوانیم : امروز یک صاحب منصب افغانی به نام شیر بهادر از طرف انگلیس ها از موصل وارد ارومی شد. از قراری که معلوم شد مشارالیه برای مذاکره با اکراد ماموریت مخصوص دارد. در ص 252 همان کتاب : دکتر پاکارد به اکراد ایران و عثمانی هرهفته 4قران برای هر نفر حساب کرد�^���0D و مال دو هفته را یک جا میدهد. آنها هم فورا اسلحه خودشان را تکمیل می کنند . این مسئله باعث گردید در مدت کمی تا 1500نفر کرد مسلح در شهر حاضر گردد. همین مورد در کتاب رحمت الله توفیق نیز عینا تکرار میشود. در رمضان همان سال اکراد در قریه قره حسنلو باعث کشتار و غارت میشوند.
حال عمر خان پس از 32روز اقامت در ارومیه ارابه ها تهیه نموده و اسباب و اثاثیه کافی و طلاجات و هر آنچه زیر شکنجه از اهالی به یغما برده را با ده هزار لیره عثمانی برداشته و به طرف چهریق حرکت می کند.
از فجایع دیگر اجاره دادن مردم توسط سیمیتقو است ریال به نحوی که یکی از متمولین را مثلاً به یکی از بیگ زادگان کرد به 300تومن اجاره داده و پول را نقدا گرفته و سند میدهد ، اوهم آمده علاوه برسیصد تومن ، 200تومن هم بابت منفعت از آن شخص طلب می کند !!!
فاجعه کشتار اسیران ژاندارم توسط سیمیتقو:
والی بیحال و عافیت طلب تبریز(حاج مخبرالسلطنه)، به ماژور(سرگرد) ملک زاده دستور میدهد گردان 14 ژاندارم را از راه بندر دانالو به مهاباد (سویوق بلاغ) برده و به دفع شر سیمیتقو بپردازد. ملک زاده اعزام چنین نیروی ضعیفی را بسیار خطرناک دانسته و اعتراض میکند. استدلال وی کارساز نمی افتد . سیمیتقو وقتی از اعزام نیروبه پادگان مهاباد مطلع میشود با قشون کافی به سرعت حرکت کرده و بعد از شکست نیروهای دولتی اسیران را در یک اقدام بیسابقه شخصا با آتش مسلسل اعدام میکند. این واقعه در ساعت 30/14 روز 13مهر 1300شمسی اتفاق می افتد و تنها 4نفر زنده می مانند. اسامی بازماندگان به شرح زیر است :
هاشم امین (ستوان دوم)، محمد مظهری (ستوان دوم)،اسکندر محال بیگی(ستوان)، مهدی نورایی(ستوان) اینان زخمی شده و از زیر شهدا شبانه برخاسته و خود را به قوشاچای میرسانند. سرگرد ملک زاده و سلطان محمد آلپ هم در مقابل فدیه بعدا آزاد میشوند. ازجمله شهدای این واقعه یکی هم اسدخان تبریزی بوده که یک چشمش را هم قبلا در جنگ با اکراد ازدست داده بود. بدینسان صدها فرزند آذربایجان در اثر بی لیاقتی و بی مبالاتی والی تبریز جان خود را از دست میدهند. از وقایع قابل ذکر این روز کشته شدن تعداد زیادی از مردم مهاباد بخصوص اکرادی که در مهاباد زندگی میکردند قابل ذکر می باشد. بعد از قتل عام اول سویوق بلغ به شرحی که در سلسله مقالات قتل عام در آذربایجان را فراموش نکنیم توسط روس ها و قتل عام دوم توسط سیمیتقو اکثریت اهالی مهاباد را کرد ها تشکیل میدادند ، ولی تا انقلاب بهمن 57نیز تعداد زیادی خانواده های ترک در این شهر زندگی میکردند که در اثر تهدیدات و قتل و غارت اکرد در اول انقلاب اکثر این خانوادها همراه با خانواده های ترک شهرهای خانا و اشنویه و جلدیان مجبور به جلای از وطن شدند.
جنگ اول شکر یازی:
امیر ارشد قره جه داغی با قوای خود مشتمل بر 3000نفر از شرفخانه همراه 1500ژاندارم و قوای تحت فرماندهی سردار ماکو در 28 آذر سال 1300شمسی در اطراف قریه شکر یازی سلماس با اشرار برخورد پیدا کرده و سواران سیمیتقو طی جنگ سختی که در میگیرد تاب نیاورده و فرار میکنند. خبر این پیروزی در ارومیه موجب جشن و سرور می شود. در این میان سردار قره داغی از پشت و توسط یکی از قره داغی ها که گویا با وی بد بوده شهید میشود . لشگر بی سردار در نبود فرمانده خود شکست خورده و به زحمت بقیه لشگریان خود را به خوی میرسانند.
سیمیتقو و بیگانگان :
شیخ طه و سیمیتقو از سال 1919 میلادی چندین بار با ویلسن فرستاده انگلیس ها ملاقات کرده و اسلحه و پول از وی گرفته بود . در سال 1921 نیز از سایکس کمک میگرفت . همچنین سیمیتقو از مصطفی پاشا فرستاده باشگاه کرد های ترکیه نیز اسلحه و مهمات تهیه می کرد. در مقابل قول داده بود تا وان ، تیبلیس ، سیواس ، حکاری و ارزروم را از وجود ترک هی طرفدار آتا ترک پاک کند. همچنین قول حمله به ترک ها را در رواندوز به انگلیس ها داده بود.
سیمیتقو فرستادگانی نیز حهت تماس با روس ها (در این موقع بلشویک ها مصدر امور بودند) به باکوفرستاده بود ، ولی گویا روس ها مایل بودند به رضا میرپنج که مدارج ترقی را طی میکرد کمک کنند.
جنگ قوشاچای (آوریل 1922)
خالو قربان کرد که به نهضت جنگل خیانت کرده (خیانت و عدم صداقت در عهد و پیمان یکی از مشخصه های کرد ها است)و شخصا سر میرزا کوچک خان را از تن جدا کرده به همراه 500کرد دیگر در بنیه سپاه ژنرال شیبانی در میاندوآب (قوشاچای)متمرکز میشوند. هجوم به مهاباد شروع میشود افرادخالو قربان به وی خیانت می کنند و فراری میشوند و خالو قربان نیز کشته میشود. رضا میر پنج نمی تواند عشایر کرد را با خود همراه کرده و جنگ با سیمیتقو را ادامه دهد. از این پیروزیهای آسان که در اثر بی لیاقتی قشون سردار سپه (رضا خان ) حاصل میشود غرور خاصی سرتاپای سیمیتقو را در بر میگیرد. و این غرور باعث میشود سیمیتقو بزرگترین اشتباه خود را بکند . در ژوئن 1922سیمکو در شمدینان با حیدر بیگ والی موصل دیدار میکند. از چند و چون مذاکرات کسی اطلاعی ندارد ولی این مذاکرات باعث بد گمانی انگلیس ها به سیمیتقو میشود.
جنگ دوم شکریازی:
ژنرال جهانبانی با یک تیپ زبده و گردانی متشکل از داوطلبان ارمنی به فرماندهی سرهنگ روس بگ زورابف در مجموع 8000سرباز در 23ژوئیه از سلماس و استقامت شکریازی به چهریق حمله میکنند. پیاده کرد چهار بار حمله میکند ولی هر بار شکست میخورد. سواره نظام کردها هم با دادن تلفات سنگین عقب مینشیند. سیمیتقو علیرغم داشتن 10000نیرو شکست می خورد. ناچار به ساری داش پناه میبرد ، اکنون 1000نفر بیشتر ندارد. از آنجا نیز به ترکیه فرار میکند. در آنجا نیز به کمین سواران ترک خورده و زن ، پسر و برادرش کشته میشوند. در اکتبر 1922 سیمیتقو خودش را به اربیل در عراق میرساند. یک پسر 6ساله اش هم اسیر شده بود. اربابان انگلیسی در آنجا به وی پناه میدهند ولی آن ارج و قرب سابق را ندارد.
بعد از یکسال ناگهان غیب میشود و دوباره سر از ایران در می آورد. در 1925سیمیتقو به حضور رضا خان که حالا شاه شده میرسد و ابراز بندگی مادام العمر میکند.
از جریان ملاقات سیمیتقو افسانه ای ساخته اند که گویا رضا خان در دشت سلماس در راه سفر بازگشت از ارومیه با عده کم به حالت غافلگیری در تیر رس سیمیتقو بوده ولی از هیبت او سردار کرد نتوانسته وی را به قتل برساند. ولی این حکایت چندان واقعی به نظر نمی رسد زیرا برابر برخی اظهارات ارتشی ها رضا خان از تبریز به خوی و سلماس آمده و یک شب را مانده و پس از ملاقات با سیمیتقو به تبریز برگشتهو علتی نداشته که سیمیتقو در بازگشت رضا شاه را نکشد و یک اشتباه را دوبار تکرار کند، همینطور رضا خان نیز نمی توانسته یک اشتباه به این بزرگی را دوبار تکرار کند و از راه جداگانه ای میبایست برمیگشته است.
داستان کشته شدن سیمیتقو
بعد از جنگ دوم شکریازی سیمیتقو حکم آدم بی خانمان و خانه بدوش را پیدا میکند . بعد از دو سال اجازه میگیرد دوباره به ایران برگردد. (سال 1303)در 1305 بعد از شورش سربازان در پادگان سلماس و کشته شدن سرهنگ یوسف خان دوباره طغیان کرده و به سلماس حمله می کند ولی سربازان طی جنگ سختی اورا فراری میدهند. رسم کردها است که سخت حمله می کنند ولی وقتی دیدند مقاومت جانانه است همیشه فرار را برقرار ترجیح میدهند. سیمیتقو بعد از این تاریخ دایما فرای بود و در 30تیر 1309طبق نقشه سرهنگ صادق خان نوروزی در اشنویه به قتل رسید . در این جریان پسرش خسرو نیز زخمی میشود. عمرخان نیز زندانی و پس از شهریور 20آزاد میشود.