ساکاها در تاریخ آذربایجان جایگاه ویژهای دارند و در تاریخ زبان این سرزمین تاثیر خود را نهادهاند. امروز هنوز هم نام برخی از محلها همچنان مشتق از زبان سکاها باقیمانده است. از آن جمله نام سیستان، سقز، اسکیت، ساسان، اشکوزا، اشک و… از زبان سکاها مانده است. نام سام که در شاهنامه هم آمده است از زبان سکاها مانده است. سکاها پیش از آمدن هخامنشیان به ایران در این سرزمین میزیستهاند. سکاها به نظر اکثریت مورخان و محققان عرصهی تاریخ، از کنارههای دریای اورال در آسیای میانه بدین سرزمین آمده و تا سواحل دون و دانوب در اروپا گسترده شده اند. سکاها مدت مدیدی در آذربایجان سکنی گزیده و بنای تمدن نهادهاند. آنان حتی در سیبری طوایف کیمری را از آنجا رانده و خود جایگزین گشته اند. اشیای بدست آمده از مارتونوشا و ماگونوه نشان میدهد که سکاها در شمال اوکراین بوده و بین سالهای ۵۵۰ الی ۴۵۰ قبل از میلاد در این سرزمین میزیستهاند. تالگران عالم روس زمان اوجگیری تمدن سکاها را در سالهای ۲۵۰ قبل از میلاد میداند. در این زمان تمدن آنان را در کنارههای رود ولگا میداند که بعدها به سواحل دریای خزر منتقل گشته است. سکاها در قرنهای بعدی جای خود را به امپراتوری خزرها واگذار کردهاند.
آذربایجان سرزمین شگفتیهاست. تاریخ آن نیز مملو از اتفاقات و حوادث بیمانندی است که هر خواننده ای را دچار حیرت و شگفتی میسازد. نگاه به تاریخ این سرزمین میبایست توام با بررسی تاریخ ملل همسایه باشد. سدهها و هزارههاست که اقوام بیشماری در این سرزمین دوش بدوش هم فعالیت داشته، بنای تمدن و مدنیت نهاده و تا امروز هم در کنار یکدیگر با صلح و صفا، هرچند که گاهی با برخوردهای خونین هم همراه بوده، اما با تحمل و بردباری زیستهاند. در این تاریخ پر فراز و نشیب، اقوام و ملل مختلف با مردم بومی این سرزمین برخوردها و زد و خوردها داشتهاند که گاهی غالب و گاهی مغلوب گشتهاند و برآیند تمامی تاریخ همانی شده است که امروز مردم غیور آذربایجان را تشکیل میدهد. این پروسهی تاریخی در تکوین و تکامل تشکیل ملت بزرگی که امروز در آذربایجان و سویه ای آن میزیند از دید بسیاری از پژوهندگان به دلایل خاص مغفول مانده و یا حتی میتوان گفت که به اجبار مسکوت نهاده شده است. تاریخ این سرزمین از ۲۵۰۰ سال یا ۳۰۰۰ سال پیش آغاز نمیگردد؛ پیش از آمدن آریاییها بدین سرزمین – با هر عنوان و هر حرکتی – مدنیت و تمدن استواری وجود داشته است که آثار باقی ماندهی آن در سال های اخیر از زیر خاک بیرون کشیده شده و از تمدنی پیشتر از ۷۰۰۰ سال خبر میدهد. پرداختن به این تاریخ و فرهنگ و مدنیت پاگرفته در آن، بدین سادگی هم نخواهد بود؛ زیرا یکجانبه و تک بعدی نمیتوان با این تاریخ که بخشی از تاریخ تمدن بشریت است به نتیجه رسید. لذا باید تاریخ مللی را که در این سرزمین به تولید فرهنگ و ادب پرداختهاند مد نظر قرار داد و بدور از تعصب های کور قومی، به کشف واقعیتها نشست. البته آنچه تا امروز به عمد و با دسیسهی استعمار در این زمینه مغفول مانده است فرهنگ و زبان غالب امروزی است که بویژه در سدهی گذشته به نسیان سپرده شده است و تاریجی جعلی برای آن نوشته شده است. لذا همت این نوشتهها، نگاهی علاوه بر کل ادبیات و فرهنگ ملل گوناگون این دیار – به زبان های فارسی، عربی و ترکی است – توجه خاصی به فرهنگ ترکی خواهد بود تا از نسیان و غفلت بیرون آورده شود. با این همه، ادبیات فارسی و حتی عربی در آذربایجان گنجینه ای زوالناپذیر تلقی میگردد که نمیتوان بدان بیتوجه، یا حتی کم توجه ماند. ما هم قصدی بر بیتوجهی و یا کمتوجهی بدان نداریم؛ بلکه بررسی تاریخ ادبیات را در همهی زبان های رایج و اقوام مختلف در طول زمان را به بررسی خواهیم نشست.
امپراتوری غزنویان، وسیع ترین امپراتوری شرق دنیای اسلامی است. اطلاعات وسیعی در باره ی این امپراتوری به زبان های عربی، فارسی و ترکی که در همان زمان حکومت آنان نوشته شده باشد وجود دارد. البته باید اضافه کرد که متاسفانه بعد از روی کار آمدن سلسله ی پهلوی در ایران، جهت گیری خاصی صورت گرفت و همه ی حقایق را به نفع شوونیزم وارونه نشان دادند. این حرکت غلط تا امروز هم تداوم یافته است. نه تنها غزنویان، بلکه مجموعه ی ترکان را با عناوینی چون غلامان ترک و…-در ترجمه ها، بررسی ها و اصولا در همه ی موارد، روبرو ساخته و ضمن وارونه نشان دادن حقایق، نفرت خود را نشان داده اند. البته اروپا از ۵ قرن پیش دست به چنین کینه توزی ها زده است، اروپا حق دارد!؟ چرا که اروپا سه بار شمشیر ترکان را بر بالای سر خویش احساس کرده است: اولین بار در سال ۱۷۰ پیش از میلاد مته خان توانست تا قلب اروپا را به تسخیر درآورد؛ در قرن چهارم میلادی آتیلا دوباره امپراتوری خود را تا اروپا گسترش داد و سومین بار هم سلطان محمد فاتح توانست پایتخت رم را تسخیر و تمام ممالک شرق اروپا و شاخ آفریقا را در دست بگیرد.
سرزمینهای شمال باختری ایران در زمان پیش از تشکیل دولتهای نیرومند، (سدهی پنجم پیش از میلاد) ماد نام داشته است. نخستین تمدن بزرگی که در این سرزمین شناخته شده، تمدن مانناست. اقوام ساکن این سرزمین و به ویژه مادها که بعدها به اینجا وارد شدند، وارث تمدن ماننا بودند. با تمدن ماننا بود که این سرزمین و مردمش، نخستین پایههای زندگی اجتماعی و سیاسی را بنا نهادند. وقتی مادها تقریباً در آغاز هزارهی نخست پیش از میلاد به شمال باختری ایران رسیدند، با مردمان آنجا آمیخته و از میراث فرهنگ و تمدن آنان بهره بردند. بدین ترتیب مادها تأثیری عمیق بر فرهنگ و هستی اینجا نهادند؛ به گونهای که حتی نام آنان بر این مرز و بوم قرار گرفت. [۱]
مادها هنگامی که در این سرزمین جای گرفتند، هنوز نیمه صحرا گرد بودند. [۲] در نقشهای آشوری، آنان را با موهای کوتاه (که آن را با نوار سرخی بستهاند) و با ریش پیچیده و تابدار کوتاه نقش کردهاند. روی پیراهنشان یک نیم تنه پوست گوسفند بود که برای ره سپردن در زمستان دشوار فلات به آن نیاز داشتند. آنها هم چنین پای افزارهای بلند برای گذشتن از برف داشتند. سلاح آنها تنها نیزهی بلند و سر پناهشان سپرهای سبد بافتهی چهار گوش بود. [۳] نام مادها نخستین بار در سالنامههای آشوری به میان آمده است و آن زمانی بود که در سال ۸۳۶ پ.م شلمانصر سوم از پادشاهان پارسوا (غرب دریاچهی اورمیه) باج گرفته و به سرزمین ماد رسید...
ادامه مطلب...
شهابالدین ابوالفتح یحیی بن سهروردی در سال ۵۴۹ هـ در روستای سهرورد از توابع شهر زنجان به دنیا آمده و در سال ۵۸۷ متهم به الحاد گردیده و به قتل رسیده است.[۱] این فیلسوف عالیقدر و شاعر و سخنور بزرگ، تحصیلات ابتدایی خود را در مراغه به پایان رسانده، بر علوم فقه و فلسفه تسلط کامل یافته و در پی کسب کمالات بیشتر اکثر شهرای خاورمیانه را زیر پا نهاده و به دنبال تکمیل علوم دینی رفته است و درنتیجهی استعداد شایان و تلاش بیوقفهاش درفلسفه به حدی رسیده است که یکی از چهار مکتب اصلی اسلام یعنی اشراقیه را بنا نهاده است و آثار زیادی در علم و فلسفه نوشته است که « حکمهالاشراق» یکی از برجستهترین آثار و شاهکار اصلی اوست. شمس الدین شهروزی از شاگردان او ۴۹ اثر او را نام برده است که حدود نیمی از این آثار امروزه در دست است و در دانشگاههای جهان مطالعه میشود. ...........
میدانیم که زبان هر ملت، در طول تاریخ، هم به طور طبیعی و بنا بر اقتضای ذات و هم به طور قهری و در نتیجه اتفاقاتى همانند جنگها , مهاجرتها، مرزبندیهای سیاسی استعماری-که باعث دوری اقوام یک ملت از یکدیگر میگردد- عموماً دارای لهجه ها، گویشها و شیوه های متعدد است؛ امّا علیرغم این تنوع، همه این لهجه ها و گویشها و شیوه ها، شاخه های زبان واحدند و از یک آبشخور زبان مادر, تغذیه می کنند؛ مثلاً زبان دیرپا و توانمند ترکی دارای شاخه هاى ترکیه ای، آذربایجانی، خوراسانی، ترکمنی، ازبکی، قزاقی و غیره است. شاخه ترکی آذربایجانی هم دارای لهجه های متعدد است؛ مانند لهجه تبریز، لهجه باکو، لهجه اراک، لهجه همدان، لهجه زنجان .......
سرویس تاریخی و فرهنگی: هورری نام ملتی است که بین دریای خزر تا رود دجله در ۴۰۰۰ – ۴۵۰۰ سال پیش از این زندگی میکردهاند. هورّیها بین کوههای زاگرس تا سواحل مدیترانه بین سالهای ۱۶۰۰ الی ۲۵۰۰ ق.م تمدنی برپا نموده و امپراتوری خود را بنا نمودند. مدنیت هئتیتها نیز متعلق بدانان است. در طول تاریخ سرزمینهای نام برده شده با نام هورّیها ثبت و ضبط شده است. هورّی ها ۱۵ قرن پیش از میلاد رقیب سرسختی برای مدنیت مصر و بابل بودهاند. هرچند زبان هورّیها از بین رفته و امروز کمتر آثاری از آنان در دست است، اما زبانشناسان پیوند بین زبان هورّیها و زبان ملل قفقاز را تایید میکنند. از کتیبهی کشف شدهی هوریان ازخاتوشا – پایتخت هورّیها، به خط میخی نشان میدهد آنان پیش از هئتیتها دارای مدنیتی بالاتر بودهاند. آنان پادشاهی میتان را بنا نهاده و با آنان میزیستهاند. همهی اسناد تاریخی از پیوستگی هورّیان با میتانها حکایت دارد. بنا بر نوشتهی همین مورخان، هورّیها بیشتر بین کوههای زاگرس و دریای اورمیه می زیسته و ریشهی فرهنگ خود را در این سرزمین نهادهاند. آنان با دوستی در کنار ملل دیگر زیستهاند، برای حفظ خود هم که شده در صلح و صفا با دیگران عمر گذراندهاند؛ اما در برابر هجوم دیگران ساکت ننشستهاند. آنان را آریایی دانستهاند! امروز کتیبهای در بوغازکوی از هورّیها بدست آمده میتواند بسیاری از معماها را حل نماید. هورّیها در پرورش اسب مهارت داشته و در کشاورزی هم ورزیده بودهاند. زنان در بین هورّیها احترام وافر داشته است. در بارهی دین و آئین آنان نیز اطلاعات ارزشمندی در دست نیست. اما تاکید شده است که هوریها به خدایان چندی معتقد بودهاند.